جدا به نظر شما سنت مهمانی رفتن که ایرانی ها خیلی به آن می بالند سنت جالب و درخور ستایشی هست؟ به نظر من که نه. مثلا همین دیروز برای عید دیدنی همراه با خانواده به خانه ی خاله ام رفتیم.حدود سی نفر در آنجا جمع شده بودند .شاید شش یا هفت خانواده.اول کار اینه که بریم یه گوشه بشینیم و همدیگرو نگاه کنیم.اگه چشممون به یکی افتاد یه لبخند تصنعی بهشون هدیه کنیم و بگیم حالتون چطوره.یا این که با کسی که کنار ما نشسته سر صحبت رو در مورد یک موضوع واقعا پوچ باز کنیم.خانم ها و مامانم اینا هم سر چیدن سفره ی هفت سین و سر دکمه ی پیراهن اون یکی خانم فامیل یا مهمونی ای که هفته ی پیش رفته بودند و نوع پختن غذای میزبان با هم یک بحث واقعا پیچیده با هم راه می اندازند.آقایون کارشون از این هم فراتر می ره.یا غر می زنند که کاش زن نمی گرفتیم یا با هم سر تخته نرد و ورق بازی کل می ندازند .کاش کار از اینجا فراتر نمی رفت.ولی بد بختانه باید عرض کنم که اعمال نظر ها بسیار بسیار تخصصی ای در تمام موارد جهانی و سیاسی و ایدئولوژیکی بین آن ها به وقوع می پیونده که آدم رو واقعا به فکر این میندازه بره تو یه اتاق دیگه بشینه و حرف هیچ کسی رو گوش نکنه.حالا تا می ری تو یه اتاق 3 تا بچه ی قد و نیم قد دورتو می گیرند و از آدم تمنا می کنند که باهاشون مچ بندازیم یا این که کشتی بگیریم !
من نمی دونم این مهمانی که این همه ایرانی ها به آن می بالند و جهان غرب رو به این علت که به این سنت پای بند نیست مورد تمسخر قرار می دهند چه لطفی داره؟
... IF I SENT YOU A SMILE. YOU WOULD THINK IT WAS NICE. BUT YOU ARE JUST TOO GOOD OF
A FRIEND TO GET JUST A SMILE
|
یک وبلاگ جالب و جذاب با همکاری مسئول سایت آموزش آنلاین و نویسنده ی وبلاگ شوالیه دیروز افتتاح شد.این وبلاگ در حیطه ی ادبیات داستانی فعالیت دارد.از نوشتن داستان های کوتاه و داستانک گرفته تا نقد کتاب ها و داستان های مختلف و آموزش نویسندگی و مهارت های آن و حتی زندگی نامه ی نویسندگان مشهور و گمنام در این وبلاگ گنجانیده خواهد شد.قالب وبلاگ از نوع MT هست و این امکان را می دهد که در آن آرشیو موضوعی داشته باشیم و نیز هر مطلب را در یک صفحه ی مرورگر بگنجانیم.
البته به علت وقت کم من فرصت کمتری برای افزایش کمی و کیفی این وبلاگ خواهم داشت.در نتیجه تصمیم گرفتم که این وبلاگ را تبدیل به یک وبلاگ گروهی کنم. به این صورت چندین مزیت بر این وبلاگ افزوده خواهد شد.یکی این که مطالب و محتوای وبلاگ تخصصی تر خواهد شد.حجم کمی آن نیز افزایش خواهد یافت.تبلیغاتی که هر یک از اعضا برای وبلاگ انجام خواهند داد موجب افزایش تعداد بازدید کنندگان آن خواهد شد.و همچنین من هم کمتر از کار و زندگی خود عقب خواهم ماند.البته نوشتن در این وبلاگ را فراموش نخواهم کرد و هر آن چه را که در آنجا می نویسم در این وبلاگ نیز به نمایش خواهم گذاشت.خوب در اینجا از هرکسی که علاقه به همکاری در نوشتن مطلب در این وبلاگ گروهی را دارد خواهش می کنم مطالب خودشان را برایم ایمیل بزنند تا آن ها را پس از مطالعه در وبلاگ با نام خودشان و چنانچه وبلاگ شخصی دارند با لینک به وبلاگشان قرار دهم.
my email: sia_zam2000@yahoo.com
در ضمن آدرس وبلاگ هم این است: www.story.amozeshonline.com
گوگل یک لوگوی جالب ویژه ی عید نوروز در سایت فارسی خود قرار داده است.روی لینک زیر کلیک کنید و آن را ببینید.
این هم اولین نوشته ی وبلاگ بالا که گفتم بهتون:
دیروز مشغول خواندن یک کتاب کوتاه به نام ناشناس در این آدرس بودم.این کتاب را یک خانم خانه دار به نام کرسمان تایلر نوشته است که از او بجز چند طنز و شعر در تعدادی از مجلات ایالات متحده هیچ اثر دیگری چاپ نشده است.این کتاب هم برای نخستین بار در story magazinچاپ شده است و با استقبال بی نظری مواجه.من خودم بعد از یک یا دو ساعتی که به پایان داستان رسیدم به معنای واقعی مو بر بدن و سرم سیخ شد.
داستان به طرز بسیار غیر منتظره و جالبی به اتمام می رسد.این کتاب را البته نمی توان در ژانر داستان کوتاه گنجاند چرا که مجموعه نامه های بین دو دوست قدیمی و بسیار وفا دار را شامل می شود.نمی خواهم که ماجرای آن را تعریف کنم و به شما پیشنهاد می کنم که آن را خود به شخصه مطالعه کنید. تنها به همین بسنده می کنم که این نامه نگاری ها بین دو دوست بسیار صمیمی که یکی آلمانی و دیگری یک یهودی آمریکایی است انجام می گیرد.و در نامه ها اختلاف عقیده در نژاد یهودیت و قتل های فجیع هیتلر بیان می شود.
پیشنهاد می کنم حتما این کتاب را بخوانید.
ناشناس در این آدرس
نوشته کرسمان تایلور
برگردان تینوش نظم جو
انتشارات ماه ریز
|