سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سال نو مبارک/ (یکشنبه 83/12/30 ساعت 4:1 عصر)

تو را ٬ای کهن بوم و بر٬دوست دارم
ز پوچ جهان هیچ اگر دوست دارم

تورا٬ای گرانمایه٬دیرینه ایران
ترا ای گرامی گهر دوست دارم

در هر حال،و در هر شرایطی با هر احساس نارضایتی که نسبت به این دیار داریم ،ولی نوروز و سنت جشن سال نو حقیقتا موجب غرور افتخار و سرفرازی ماست.در همین لحظه که سال تحویل می شود تبریک خودم رو به همگی شما ایرانیان اعلام می کنم.امیدوارم همیشه خوشحال و موفق باشید.سال نو مبارک.
راستی قصیده ی پست قبلی را هم بخوانید.





بهاران می آید/ (شنبه 83/12/29 ساعت 6:51 عصر)


بهاران می آید، بهاران می آید
از پس رنج زمستان می آید

از پس باد دی و بهمن و اسپند
از پس سوز پریشان می آید

شیشه ی عمر زمستان شکست
قصه ی دیو سپید به پایان می آید

نواهنگ گام های بهار می آید
نوای نسیمش بر زبان می آید

الهه ی بهاری با صد عشوه و ناز
چشمان خمار و پی ، خرامان می آید

گیسوانش چون رود روان می آید
ابروانش بر سان کمان می آید

بوی گلهایش چون باده سر خوش
نسیمش چون پرنیان می آید

زمین کفن از بر خویش بر می کند
چمن بر برش،سبز جامه،به سان می آید

از جام آسمانش قطره قطره
باده و می به باران می آید

شاخ درختان شکوفه بر سر
در پایشان رود روان می آید

بر لب رودش آب ز شادی
موج خروشانش به فغان می آید

بر لب جوی، شاخه ی آلاله
با صد عشوه بر این و آن می اید

بر فراز شاخ های سبزش
آوای بلبلکان می آید

از بارانش از عطر چمن های خیس
عشق و شادی به دل به جان می آید

از کردار نیک نیاکان نیک
کردار نوروز بر ارمغان می آید

وز سرشت پارسیان فرخنده پی
هفت سین در خانه به خوان می آید

موسم پای کوبی ساز و آواز
موسم باده گساران می آید

یکپارچه از گل و بلبل و باران
حوری و شادابی به جهان می آید

بر اسب سیاه دامن کوه
سوار رود سیاوشان می آید





زیبایی/ (سه شنبه 83/12/25 ساعت 7:45 عصر)


آیا هیچ تا به حال فکر کرده اید که زیبایی چیست؟چرا یک نقاشی زیبا و دیگری زشت شمرده می شود؟چرا یک مجسمه یک اثر موسیقی ،یک منظره زیبا  و درحالی که دیگری در نظر ما زشت می آید؟اصولا به نظر من زیبایی داری هویتی حقیقی چنانچه که بسیاری می پندارند نیست. زیبایی تنها برای ذهن ما انسان ها معنا می شود.جهان زیبا ها و زشت ها تنها در مغز آفریده می شود.در عالم خارج یک کلاغ و یک طاووس ،یک پلنگ و یک شغال از لحاظ زیبایی هیچ تفاوتی با هم ندارند.اصولا هر چیز  و هر پدیده ای دارای ترکیب هست.همه ی اشیائی که در اطراف ما هستند ترکیب مشخصی دارند.این ترکیب رنگ آن ها ، ویژگی های صوری و زوایای اجزای تشکیل دهنده اش را شامل می شود. این ترکیب میان اشیاء را به خاطر بسپارید تا در مورد معیار های مغز آدمی صحبت کنیم.مغز ما ، عقل ما هر کدام دارای معیار های خاص خود هست.برخی از این معیار ها ممکن است در میان همه ی انسان ها یکی باشد و برخی دیگر از فردی به فرد دیگر تفاوت دارد.به صورت ساده می توان این چنین گفت :در صورتی که ترکیب میان اجزای یک شیء یا پدیده مطابق با معیار های عقلی ما باشد آن شیء مذکور در نظر ما زیبا تلقی می شود و در صورتی که این تطابق وجود نداشته باشد آن را زشت می شماریم.ترکیب های پدیده هایی که با همه ی معیار های آدمی تطابق داشته باشد برای همه زیبا خواهد بود و آنهایی که تنها برای فرد خاصی مطابقت نماید تنها برای او زیبا به شمار می آید.علت اختلاف سلیقه ها نیز در همین قضیه روشن می شود.علت تشابه سلیقه ها هم همانطور که ذکر رفت به دلیل انطباق ترکیب مذکور با معیار ها ی ذهن است .
سهراب سپهری می گوید :
من نمی دانم چرا در قفس هیچ کسی کرکس نیست. گل شبدر چه کم از لاله ی سرخ دارد...
این بیان سهراب سپهری به نظر من از عدم آشنایی او به زیبایی شناسی مربوط می شود.معیار های ذهنی که قناری را زیبا در حالی که کرکس را نازیبا و زمخت می شمارد جزء زیربناهای مغز آدمیست که همراه با غریزه ی او تکامل یافته است.عبارت چشم ها را باید شست جور دیگر باید دید تنها در زمینه ی اعمل اختیاری انسان قابل توجیه است.در حالی که معیار های شناخت زیبایی در انسان جزء نهاد وی و از وجود او است.انسان به طور کلی داری این ویژگی است که این را زیبا و  آن را زشت شمارد.انتظار سپهری از انسان مانند انتظار آن است که از یک آهو انتظار پریدن و از یک پرنده انتظار چریدن داشته باشیم.در حقیقت رابطه ی علت و معلول که زیربنای جهان و حتی فلسفه ی مابعدالطبیعه است با سخن سپهری نقض شده است.چرا که تطابق ترکیب های یک پدیده با معیار های ذهن انسانی نوعی رابطه ی علت و معلول را شامل می شود.برای واضح تر شدن مطلب به عنوان مثال معیار های ذهن آدمی جهت شناخت زیبایی را یک لیوان در نظر می گیریم و ترکیب های اشیاء صوری اطرافمان را چون حجمی از آب .اگر این حجم فراتر از حجم خالی لیوان باشد مسلما داخل آن قرار نخواهد گرفت.در نظر سهراب سپهری چنین اتفاقی که البته مخالف با رابطه ی علت و معلول است خواهد افتاد. (حجم لیوان و حجم برابر ظرف را علت در نظر می گیریم.در نتیجه معلول این علت جا شدن حجم آب در لیوان خواهد بود.) اگر هم عبارت چشم ها را باید شست جور دیگر باید دید را بزرگ شدن ظرفیت و حجم لیوان در نظر بگیریم ،در جهت تحقق این خواسته لیوان شکسته خواهد شد.ظرفیت لیوان که همان معیار های ذهن آدمی است جزئی از نهاد آن محسوب می شود که غیر قابل تغییر است.
پس از این سخن در مورد عدالت زیبایی بحث خواهیم کرد.که البته این موضوع را ترجیح می دهم در به روز رسانی بعدی وبلاگ مطرح کنم.در صورتی که مطالعه ی مطالب را تا اینجا ادامه داده اید خوشحال خواهم شد که نظر شما را هم در این مرد بدهم.پس حتما نظر خود را در قسمت پیغام ها بنویسید.





موسقی/ (دوشنبه 83/12/24 ساعت 9:44 صبح)

موسیقی انتقال احساس از یک فرد به فرد دیگر با ابزاری به نام صوت است.اصولا هنر بیان احساسات درونی است.و پراکندگی و تنوع هنر به دلیل تنوع در ابزار انتقال آن می باشد.در نقاشی این ابزار رنگ است.در مجسمه سازی خمیر،در کوزه گری گل ،در ادبیات زبان و واژه .در موسیقی هم همانطور که گفته شد این ابزار امواج صوتی هستند.آنچه که هنر موسیقی را از دیگر هنر ها متمایز می گرداند وجود عنصری به نام زمان است که در دیگر هنرها از این پدیده اثری نمی یابیم.زمان موسیقی را زنده تر ،گیرا و واضح تر می سازد و همین دلیل است که هنر موسیقی محبوبیتی بیشتر از دیگر هنرها را نزد مردم دارد.موسقی انتقال احساس است.این احساس می تواند شادی و خوشحالی باشد.می تواند احساس شکوه ،هیجان یا تحیر باشد.می تواند غم و اندوه و اصطراب و افسردگی باشد.و حتی می تواند دیانت یا فلسفه یا عشق.می بینیم که همین تنوع احساسات آدمی است که موسیقی را متنوع و رنگارنگ کرده است.برای مثال از موسیقی عرفانی شرقی گرفته تا موزیک پاپ رمانتیک و عاشقانه تا متالیک که بیشتر احساس  خشم و نفرت را بیان می کند.موسیقی کلاسیک و سمفونی ها را می توان در حیطه ی شکوه و تحیر و دیانت جا داد و ... . محبوبیت هر سبکی از موسیقی به سوی وحدانیت احساسات آدمیان باز می گردد.جوانی که سر تا پا شوق و عشق و شور و حیات است موسیقی را در یک حیطه می پذیرد و درک می کند.عارفی که به آرامش وحی و سیر و سلوک به عالم دیگر تاکید می ورزد نیز تنها از یک نوع موزیک بهره می گیرد.و هر انسانی با هر ویژگی روحی خاص خودش به یک سبک خاص از موسقی عشق می ورزد.افراد و آدمیانی با احساسات روحیات خلق و خوی ها ، فرهنگ و نسل یکسان مسلما تشابه سلیقه در انتخاب سبک موسقی خود دارند. واینجاست که به راز معروفیت یک خواننده و یا یک سبک ویژه پی می بریم.آن این است که احساساتی را که یک خواننده با آواز و لحن خود به مخاطب عرضه می دارد با احساسات قشر وسیع تری از جامعه مطابقت دارد.همین باعث محبوبیت یک خواننده می شود.از نظر نباید دور داشت که در اکثر جوامع ،قشر جوان بطور کلی علاقه ی بیشتری به موسیقی دارند.در نتیجه جوانان یک نسل با فرهنگ یکسان خود به دلیل تشابه در روحیات روانشناختی و احساسی به موسیقی ویژه ای دل می بندند.شایان ذکر است که در معروفیت و شهرت یک خواننده طریقه و روش انتقال احساس نیز نقش اساسی و عمده دارد .این طریقه و روش به توانایی در علم موسیقی ، توانایی نوازندگی ،توانایی آهنگ سازی و حتی حالات چهره و صورت بستگی دارد.
خوب بگذریم . این کوتاه سخنی بود در مورد موسیقی و اینکه چرا یک خواننده یا یک نوازنده محبوبیت بیشتری را نزد مردم پیدا می کند.دیروز فکر جالبی به ذهنم رسید و آن اینکه زندگی نامه ی خوانندگان مشهور جهان را جمع آوری و ترجمه کنم.چندی پیش حدود دو ماه زندگی نامه ی دی جی الیگیتر یا علیگیتر DJ Aligator را از سایت او انتخاب و ترجمه کردم.خیلی خیلی خوشحال خواهم شد که سری به این ترجمه بزنید ، آن را مطالعه کنید و ایراد هایی را که در ترجمه کردند بر من وارد می آید را به من اطلاع دهید.جالب توجه این که زندگی نامه ی این دی جی که ایرانی است و علی مواسات نام دارد را من در هیچ کجا به صورت فارسی مشاهده نکردم .به غیر از مصاحبه ای که بی بی سی با او داشت.

این هم از آدرس اینجایی که گفتم:

http://users.cjb.net/sayeh/2dj.htm





روزانه/ (دوشنبه 83/12/17 ساعت 9:28 عصر)

درود:-)
امروز روزنامه ی همشهری در مورد این نوشته بود که ترقه ی دولتی به فروش خواهد رسید و شهرداری  با همکاری ماموران انتظامی تدارکی اتخاذ کرده اند که از سوی دولت و با حضور مردم جشن های چهارشنبه سوری در میدانهای بزرگ تهران برپا خواهد شد.اولا عرض کنم خدمتتون که من خودم به شخصه از هر چی آتش و چوب کبریت گرفته تا کبریتی و سیگارت و نارنجک و ترقه وحشت دارم.ولی این اقدام خیلی خیلی قابل ستایش هست و جای امیدواری بسیاری   برای سلامت و امنیت مردم باقی خواهد ماند.یکی از جهت انفجار های این مواد که از این به بعد به صورت اصولی برپا خواهد شد و دیگری به علت کاهش دستگیری مردم توسط نیروی انتظامی.مثل این که برای اولین بار  شاهد تقابل و همکاری مردم و دولت خواهیم بود و این جای بسی خرسندیست.البته این نکته فراموش نشود که اگر همه چیز به همین صورت ایده آل که بیان شد پیش رود وگرنه باز هم شاهد تجربه های تلخی خواهیم بود.

دیروز با چند نفر از دوست ها به مغازه ای رفتیم و پنیری خریدیم.بعد از اینکه از مغازه بیرون آمدیم و وقتی که مسافت نسبتا زیادی را پیمودیم نگاهان یک نفر ما را از پشت صدا زد.هنگامی که برگشتیم همان فروشنده ی مغازه را دیدیم.گفت که آیا از مغازه چیز دیگری را بر داشته ایم.ما هم که از سوال او متعجب شده بودیم پاسخ منفی دایدم.ولی اینبار با لحن خیلی خیلی بدتری گفت که من می دونم و اطمینان دارم که چیزی از مغازه ورداشتید.ما هم در حالی که از این تهمت وحشتناک کاملا متحیر بودیم باز به او پاسخ منفی دادیم .کمی هم لحنمان اعتراض آمیز و جدال گونه شد.ولی این آقا بلند و لاغر اندام که صدای نازکی داشت دست از سر کچل ما ور نمی داشت که نمی داشت.من گفتم که تو دیدی ما چیزی ور داشته باشیم ؟ گفت نه.من هم در ادامه گفتم پس از هیچ چیزی که ندیده ای اطمینان نداشته باش.گفت می دونم که شما چیزی ورداشتید.گفتم چی؟گفت تو مغازه خیلی چیز ها هست که بشه از اون  دزدی کرد.ما دیگه واقعا از این تهمت به جوش آمده بودیم ولی به هر حال پس از چند دقیقه جر و بحث تمام شد و  قضیه به پایان رسید.
چند دقیقه بعد یکی از بچه ها به من گفت که من می خواهم از تهمت زدن او شکایت کنم.گفت که به کلانتری می رویم و از او شکایت خواهیم کرد.البته شکایت به این سادگی ها نیست.یکی دیگه هم گفت چند نفر از بچه های دیگر را هم جمع کنیم تا با او دعوا کنیم! ولی به هر حال آخر سر هیچ اتفاقی نیفتاد.من به یککی از بچه ها جریان یکی از حکایت های گلستان را نقل کردم.حکایت سگی پای صحرا نشینی را گزید.جریان از این قرار است که سگی پای یک صحرا نشین را می گزد .وقتی آن صحرا نشین به خانه می رود و جریان را برای فرزندش  تعریف می کند ، پسرش از او می پرسد که چرا تو پای او را با دندان نگرفتی؟ صحرا نشین در پاسخ به فرزندش می گوید چون او سگ است و من آدم.به نظر من به صورت ایده آل در همه ی حالات که تهمت یا دشنامی بر آدم رانده می شود باید از همین طریق به محرک پاسخ داده شود.نظر شما چیست؟البته خیلی مواقع برای من هم چنین اتفاقاتی پیش آمده و من خیلی تند برخورد کرده ام.که اکنون که می اندیشم فکر می کنم نباید این چنین برخورد می کردم.
خوب برای همگی آرزوی موفقیت می کنم.امیدوارم که همیشه شاد باشید .و موفقیت که همانا همان آرامش است را در لحظات زندگیتان تجربه کنید.





آزادی بیان/ (دوشنبه 83/12/3 ساعت 10:44 عصر)

روز آزادی برای مبارزه آزادی مجتبی و آرش

حمایت از مجتبی سمیعی نژاد و آرش سیگارچی در جهت آزدای بیان

وبلاگ نویسان اینجا





عاشقانه ها/ (دوشنبه 83/12/3 ساعت 9:36 عصر)

باز هم صدایت را در حجم این خانه بگستران.باز صدای آمیخته با شهوتت را ، باز صدای هوس انگیزت را ،باز همان صدای مهرآگین و دلبرانه ات را در فضای این خانه در سکوت غم آلود و وحشت انگیز آن طنین انداز کن. و باز باز باز صدای بهارانه ات را دز زمستان سرد و بی روح این برف های ایستاده ، دیوار ها جاری ساز.خفقان سکوتش را در هم کش و سرمای جان فرسایش را بکش.ای ارزشمندترین گوهر ها ، لعل لبانت را از نوش لبانم بی دریغ مگردان.ای زیباترین زیبا ها ،چهره ات آن شاهکار نقاش طبیعت را از من پنهان مدار.ای مهربان ترین فرشتگان ، مهر غم و ترس بر دل خیمه فکن را ، بر من به رایگان ارزانی دار ، چه آن مهر غم آگین تو ، مهر ترس افروز تو از هزار و هزار گل برای من دلربا تر و شیرین تر است.از هزار و هزار هزار و بلبل ، خوش آهنگ و نیک نغمه تر است.ای نوازش دست هایت نرم ترین و لطیف ترین ابریشم و حریر و پرنیاها ، بر صورت من همچنان آن نسیم دستانت را بوزان، دیدگانم را با آن آسمانی ، چهره ام را نورانی گردانو با نوازشش بر لبانم ، تشنه اش ساز به دریای عمیق شهوت بر لبانت.طلوع خورشید دیدگانت تنها امید من در پیمودن دایره ی زندگیست.فروغ تابان چشمان تو تنها دلیل زنده ماندن ، پلک بر هم کوفتن و حرکت است.قلب من تنها از آن رو ، با شوق همچنان خون در رگ ها می فشاند که سر سوزن امیدی دارد به آن که روزگاری با قلب تو در هم بافته شود.آرزوی دیدار تو ، خفته در تاریکی ناامیدی های من ، در آرزوی آن است که پرتوی تابناک حضورت بر در پلک دیدگانم بکوبد ،وان را بگشاید ، بیدارش سازد ، خروشانش سازد و علتی نهادش بر معلول زنده بودن من.
چشمانت را آن دریای عمیق که در ژرفای آن ایهام ها و راز هایی بینهایت ، چون ماهیکانی زندگی می گذرانند، از جان من ، به جرعه آبی ،دورش مساز.جان تشنه ی مرا نیز از آبی آب های چشمانت سیراب گردانعشق من آن بزرگ ایهامی ، آن بزرگ نهنگی ست که از دریای چشمان تو به دور مانده ، و تبعید شده به بیابان تنهایی و غم و هجران و دوری.با پرتوی چشمانت بر قلب من تازیانه زن ، غرانش گردان به خروش باران عشق.رعد دیدگانت را بر ابر بغض در گریبان دل من بتازان تا ز آذرخشش باران عشقی فرود آید بر آغوش گلبرگ هایی که داستان از لطافت تو می گویند.

(ادامه دارد...)





   1   2   3      >
 
  • بازدیدهای این وبلاگ ?
  • امروز: 5 بازدید
    بازدید دیروز: 6
    کل بازدیدها: 237633 بازدید
  • درباره من

  • کمی نوازشم کن
    سیاوش
    به قول یک عزیزی منم یک آدم معمولی که تو همین کره ی خاکی و توی همین ایران زمین سرزمین خشکی ها که مدت هاست چراغ علم و شکوهش خاموش گشته بدنیا آمدم.به هر حال به قول شاعر تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم.هنوز خیلی راه مونده که نپیمودم.می خوام در آینده برم سفر.سفری دور که از اینجا کیلومتر ها فاصله داشته باشه.و اونجا بر خودم بیفزایم.اینو که به یکی گفتم گفت آرزو بر جوانان عیب نیست.
  • مطالب بایگانی شده
  • اشتراک در خبرنامه
  •  
  • لینک دوستان من
  • داستان های من
    می اندیشم پس هستم
    سیاوش قمیشی
    خسرو شکیبایی آلپاچینوی ایران
    تندیس
    همای سعادت
    e-com
    آخرین درد...
    بهارانه
    کلاغ-سایت ادبیات و فلسفه
    این هم از مدیر خان
    روهام
    سیاوشون
    ستاره ی صبح
    سیاورشان
    نوشته بر باد
    وبلاگ آموزشی . خبری پرمحتوا
    انجمن وبلاگ نویسان پارسی بلاگ
    وب سایت سرو
    ترانه ها وجملات عاشقانه
    سایت فرهنگی هنری ادبی سرو
    NooshI [Nooshi va Jojeha]

    شایا
    دلتا
    آرمان
    تندیس تنهایی
    مسافری از هند
    *ابراهیم نبوی*
    *سردبیر خودم*
    زهرا
    *وب نوشت ابطحی*
    بخش فارسی بی بی سی
    زن نوشت
    ترزا
    دست نوشته های یک پشت کنکوری
    گلناز
    بیا بگشای در بگشای دل تنگم
    مسافری از هند
    مسافری از هند
    آبدارچی پارسی بلاگ
    همسفر تنها
    همسفر تنها
    کردستان
    همسفر مهتاب
    *p30download*

    ابرک قله نشین
    خفن سرا
    دلتا
    رهگذر تنهای دهکده
    *سه کشک*
    *ملیحه*
    ذهن سیال
    nazanin studio
    زمزمه های تنهایی
    نقطه ته خط
    الپر
    دنیای کوچک من
    شب مهتابی
    شرتو
    مشتی نور سرد
    آدم و حوا
    کسوف
    ایزد بانو
    اینجا وبلاگ صورتک است.
    چیزی میان دو فریم
    مادر سپید
    مادر سپید
    تابستانه
    بهار
    بیا و برگرد
    سینا
    ستاره صبح
    جمع نوشت
    کامپیوتر
    آموزش و دانلود مصطفی
    میخانه