ساکت اما بيقرارند چشمهايم دلبرم
شاعر اما بي زبانند اين نگاهم دلبرم
اشک ميريزد و ميسوزد غمين در عشق تو
وادي آه و فغان است اين لبانم دلبرم
بحر عشقت بوده است اين سينه هاي عاشقان
مست و مجنون گشته اين عقلها هم دلبرم
جام عقل عاقلان را پر ز مستي کرده اي
سينه مجنون تو شد اين ديده ها خم دلبرم
ناگهان
ناگهان ديدم که من ديوانه گشتم دلبرم
اسم تو ورد زبانم گشت هر دم دلبرم
ميدونم كه پيشم مياي
يا علي
سلام سيا جون
بيا بريم يه دوري تو پارك با هم بزنيم...