ساعت از سه شب هم گذشته.من تنهام.پنجره یکم بازه.یه نسیم خنکی که کم کم داره به سوز نزدیک می شه میوزه.سکوت غریبیه.جیرجیرک یه راست می نوازه.و شاید همین سکوت رو دلنشین تر می کنه.خلاصه این که اگه یه شمع هم بجای این لامپ روشن بود دیگه محیط خود شاعرانه می شد.
عرضم به خدمتتون که یه نکته خواستم بگم.تو این وبلاگ دوست دارم نوشته ها و یادداشت هام رو بنویسم.توی وبلاگ گانیمد که لینکش سمت راست هست اگه دلتون بخواد می تونید دو تا داستان یه فیلم نامه ،چند تا شعر و چند تا مقاله بخونید.خوشحال می شم.از همه ی بچه ها از جمله تندیس، ما ،آبدارچی ،مدیر،ای کام ،تهران نما ،هما و خبر رسون که خود شخص حقیرم تشکر می کنم به همتون سلام می رسونم.این هم یه عکس واسه تنوع.(تهوع نخونید یه هویی)
|
این آدرس قبلی وبلاگمه اگه می خواهید یه سری بهش بزنید.
می اندیشم پس هستم-گانیمد
|
خوب .یه سلام به رنگ پاییزی.عرض کنم خدمتتون که یکم می خوام راجع به پاییز براتون بنویسم.پارادوکس یا تناقض.یه جورایی می شه ایهام معنیش کرد.یه جایی خوندم نوشته بود که هنر ایهام را دوست دارد.ولی علم از آن بیزار است و از او می گریزد.خوب کیه که از هنر خوشش نیاد؟اصولا هنر نزد مردم محبوب تره تا علم.ما اول نقاشی می کنیم بعد می ریم مدرسه.خوب یه جورایی هم می شه از این رسید به اینکه ایهام هم یه چیز دوست داشتنیه.نمی دونم تونستم منظورمو بیان کنم یا نه.من می خوام بگم که ایهام پارادوکس و تناقض مفهوم های جالبی نزد ما انسان ها دارند.ما از تناقض لذت می بریم.یه مثال جالب توی همین ادبیات است.یکی از بهترین نمونه های آرایه تناقضه. دولت فقر ،سایه ی رو شنایی ،صدای سکوت .
خوب حالا این همه حرف رو زدم واسه چی؟اصلا پاییز چه ربطی به تناقض داره؟ وایسا یه لحظه دندون رو جیگر بذار تا بگم.ربط داشته باشه یا نه من با تخیل خودم ربطش می دم.و چون تو تخیل من به هم مربوط شده پس این امکان هم هست که حقیقت هم این ربط رو بپزیره.خوب بریم سر اصل مطلب.همون رابطه ی پاییز با تناقض.به نظر من پاییز ، هم تو خودش تابستون رو داره هم زمستون.خوب این همون پارادوکسه.پاییز یه جنگ پر هیجانه که تو طبیعت اتفاق میفته.یه جنگ بین سرما و گرما.یه جنگ بین بودن و نبودن.بودن برگ ها بر درختان یا ریختنشون.خلاصه این که پاییز به نظر من به این خاطر که توی خودش تناقض داره زیباست.به این خاطر که یه جنگی که پرشوره رو به دنبال خودش می کشونه زیبا و هیجان انگیزه.
من این مسئله رو از یه دید دیگه هم می خوام نگاه کنم . هر موقع برگ های نارنجی که رو زمین هستند یا هنوز به درخت ها وصل اند رو می بینیم یاد پاییز می افتیم.اصلا پاییز و برگ هاش یه جورایی هم ارز یکدیگرند.برگ ها هم با رنگ نارنجی هم ارزن.برای همین اگه یکی از من بپپرسه که رنگ پاییز چیه شک نکنید که می گم نارنجی.
خوب نارنجی هم یه ترکیبیه از دو رنگ قرمز و زرد . می شه گفت نارنجی هم قرمزه هم زرذ و نه قرمزه و نه زرد.خوب این خودش یه تناقض دیگه که به زور از پاییز در آوردم.تازه قرمز خودش رنگ عشق هست.و زرد هم به نظر من رنگ تنفر.پس شاید بشه گفت که نارنجی یه ترکیبیه از عشق و نفرت.عشق و نفرت هر دو با هم.
خلاصه این که بگم خدمتتون پاییز یه فصلی پر از تناقض ها و پارادوکس هاست.و همین زیبایی دلنشینی رو به آدم میده.آدم وقتی تو یه کوچه ی باریک و دراز که درخت های پاییزی احاطه ش کردن راه میره و صدای خش خش برگای خزونی رو می شنوه و یه سوز هم از پشت هولش میده یه احساس غریبی بهش دست میده .نمی دونی که این احساس عشقه یا احساس نفرت.شادیه یا غمه یه احساس غریبی مملو از ایهام ها که نمی شه با همین چند سطر بیانش کرد
همین . . .
|
سلام و سلام.بازم سلام .امید وارم همگی خوب باشید.همین جا رسما به شخص خودم واسه ثبت این وبلاگ تبریک می گم خوب.از دست این همه اسم تو ÷رشن بلاگ خسته شدیم.اصلا مگه می شه تو این پرشن بلاگ اسم ÷یدا کرد؟ به هر حال امید وارو این پارسی بلاگ خوب باشه.هر چند اول کاری 2 تا سوتی داد.البته قابل چشم پوشیه.می بخشمت پارسی بلاگ. -------
|