این دفعه پیش خودم گفتم که پشت کامپیوتر بنشینم و بنویسم.دو سه روزی می شود که هر چه فکر می کنم موضوعی برای نوشتن در وبلاگ پیدا کنم چیزی به ذهنم نمی رسد.و اینبار به حرف جالبی گوش کردم که می گوید تو باید بنویسی تا موضوع در ذهنت آفریده شود.صائب تبریزی هم یک بیت در این مورد سروده است:
یک عمر می توان سخن از زلف یار گفت
در بند آن مباش که مضمون نمانده است
خیلی از این ناراحت هستم که دو یا سه ماهی می شود که حتی یک بیت شعر هم نسروده ام.شعر گفتن و واژگان را بر پایه ی وزن سرودن خیلی خیلی لذت بخش و هیجان آور است.از طرفی دیگر اشعار یک انسان هر چه زیاد تر و بهتر باشد هویت بهتری را برای او ایجاد می کند.با این که همین دو یا سه ماه هر هفته به شب شعر می روم و اشعار گذشته ام را می خوانم و به اشعار دیگران گوش می کنم اما کمترین حس یا حالتی برای شعر سرودن در من به وجود نیامده است.مسلما این حس و حالت وابسته به شرایط محیطی و احساسی فرد است.آن زمانی که شعر می گفتم در کارهای دیگرم مشغولیت زیادی داشتم و مدام برای امتحانات درس می خواندم.در آن مواقع شعر کمکی می کرد تا از همه ی این دغدغه ها و دل مشغولی ها نجات پیدا کنم و با آن به آرامش برسم.ولی اکنون در تابستان که تقریبا هیچ کار ، وظیفه و یا اضطرابی ندارم به وسیله ای برای آرامش هم نیازی نخواهم داشت.شاید این منطقی به نظر برسد و خودم را با این استدلال توجیح کنم.چرا که هر چند بار کاغذی بر دست گرفته ام و برای سرودن بیتی فکر کرده ام مغزم خلاقیت ساخت هیچ شعری را نداشت.
عرض کنم خدمتتون مجله ی پاپیون را که با همکاری چند نفر از دوستانم به راه انداخته ام فعلا بر صفحه ای در پرشین بلاگ به صورت آزمایشی به نمایش در آمده است.مطمئنا تا چند روز دیگر دات کام می شویم و مطالب را در سایتی طراحی شده قرار خواهیم داد.این برای بار دوم است که اینجا اعلام می کنم هر کدام از دوستان عزیزی که تمایل دارند تا در این مجله مطلب بنویسند با من تماس بگیرند.البته چند سطر از کار خودتان را هم برای ما بفرستید.
توضیحات بیشتر را می توانید در اینجا مطالعه کنید :
http://papionmag.persianblog.com
|