سفارش تبلیغ
صبا ویژن
پیرمرد/ (دوشنبه 84/6/14 ساعت 6:7 عصر)

یه آدم داره می میره.یکی که من چند دفعه بیشتر ندیدمش .ولی شخصیتش منو به خود  جذب کرده.نه ...شخصیت اون برچسپ هایی مانند هنری و سیاسی یا سینمایی به خودش نزده.اون یه دهاتیه.یکی که شاید در عمرش چند بار بیشتر از دهشون بیرون نرفته.یه پیرمردی که چیزی بالای هشتاد و پنج سال سن داره.یک آدم مذهبی که کاری به سیاست و این حرف ها نداره.خیلی ساده تر و بی سواد تر از اون حرف هاست که راجع به سیاست حرف بزنه.یه آدمی که همیشه یه ابا می پوشید ... درست مثل ایرانی های زمان قاجار.آدمی که صدای بمی داشت.به زحمت می شد فهمید که چی می گه.کسی که عصر ها زمان غروب دم مسجد کنار جاده می ایستاد دست راستش رو بغل گوشش می گذاشت و بدون هیچ بلند گویی اذان می گفت.صدای اذانش تا چند متر اون طرف تر نمی اومد.گاهی هم صدای اذانش رو ماشین های خشک و بی روحی که با سرعت از جاده می گذشتند در خودشون خفه می کردند.صدای اذانش دلنشین بود.هر موقع پیرمرد رو می دیدم منو می بوسید و شروع می کرد به حرف زدن.انگار دنبال یه جفت گوش می گشت تا همه ی دردهای چندین و چند ساله شو واسه آدم بازگو کنه.آره می دونم...حوصله ی آدم بعد از یه مدتی سر می ره ولی هیچوقت جذابیت حرف هاش و لحن صداش از حوصله ی آدم خارج نمی شد.
یه آدم داره می میره.چه اهمیتی داره؟ اینهمه آدم در همین لحظه دارند می میرند.نمی دونم.کاری به اهمیت داشتن یا نداشتنش ندارم.کاری به این ندارم که بعدا زندگی دیگری داره یا نه.فقط می دونم فردی که با من صحبت می کرد و من دوستش داشتم داره از بین می ره.خیلی آهسته.خیلی.اول پیر می شه.بعد فرسوده ، از پا میفته و در یک لحظه چراغ زندگیش خاموش می شه.و بعد از اون آهسته تر جسدش تجزیه می شه.می شه خوراک باکتری های زیر خاک.این آدم سرطان پروستات داره و چند روز دیگه ای بیشتر زنده نمی مونه.مرگ چقدر عجیبه.خیلی عجیب
راستی گفتم اول پیر می شه . فرسوده.بعد از پا میفته و زمین گیر می شه.مادربزرگم خواهری داشت که چند سال پیش مرد.اون آخرها که دیدمش نمازش رو نشسته می خوند.یه حس غروری  بهم دست داد که مادر بزرگ من ایستاده نماز می خونه.چند هفته پیش که مادربزرگم رو دیدم نماز خوندش توجهمو جلب کرد.بله نشسته نماز می خوند.
------
این مطلب رو دو روز پیش نوشتم.امروز به من خبر رسید که پیر مرد مرده است.





 
  • بازدیدهای این وبلاگ ?
  • امروز: 5 بازدید
    بازدید دیروز: 4
    کل بازدیدها: 240539 بازدید
  • درباره من

  • کمی نوازشم کن
    سیاوش
    به قول یک عزیزی منم یک آدم معمولی که تو همین کره ی خاکی و توی همین ایران زمین سرزمین خشکی ها که مدت هاست چراغ علم و شکوهش خاموش گشته بدنیا آمدم.به هر حال به قول شاعر تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم.هنوز خیلی راه مونده که نپیمودم.می خوام در آینده برم سفر.سفری دور که از اینجا کیلومتر ها فاصله داشته باشه.و اونجا بر خودم بیفزایم.اینو که به یکی گفتم گفت آرزو بر جوانان عیب نیست.
  • مطالب بایگانی شده
  • اشتراک در خبرنامه
  •  
  • لینک دوستان من
  • داستان های من
    می اندیشم پس هستم
    سیاوش قمیشی
    خسرو شکیبایی آلپاچینوی ایران
    تندیس
    همای سعادت
    e-com
    آخرین درد...
    بهارانه
    کلاغ-سایت ادبیات و فلسفه
    این هم از مدیر خان
    روهام
    سیاوشون
    ستاره ی صبح
    سیاورشان
    نوشته بر باد
    وبلاگ آموزشی . خبری پرمحتوا
    انجمن وبلاگ نویسان پارسی بلاگ
    وب سایت سرو
    ترانه ها وجملات عاشقانه
    سایت فرهنگی هنری ادبی سرو
    NooshI [Nooshi va Jojeha]

    شایا
    دلتا
    آرمان
    تندیس تنهایی
    مسافری از هند
    *ابراهیم نبوی*
    *سردبیر خودم*
    زهرا
    *وب نوشت ابطحی*
    بخش فارسی بی بی سی
    زن نوشت
    ترزا
    دست نوشته های یک پشت کنکوری
    گلناز
    بیا بگشای در بگشای دل تنگم
    مسافری از هند
    مسافری از هند
    آبدارچی پارسی بلاگ
    همسفر تنها
    همسفر تنها
    کردستان
    همسفر مهتاب
    *p30download*

    ابرک قله نشین
    خفن سرا
    دلتا
    رهگذر تنهای دهکده
    *سه کشک*
    *ملیحه*
    ذهن سیال
    nazanin studio
    زمزمه های تنهایی
    نقطه ته خط
    الپر
    دنیای کوچک من
    شب مهتابی
    شرتو
    مشتی نور سرد
    آدم و حوا
    کسوف
    ایزد بانو
    اینجا وبلاگ صورتک است.
    چیزی میان دو فریم
    مادر سپید
    مادر سپید
    تابستانه
    بهار
    بیا و برگرد
    سینا
    ستاره صبح
    جمع نوشت
    کامپیوتر
    آموزش و دانلود مصطفی
    میخانه