خوب اول از همه سلام.امیدوارم که حال همگی شما خوب باشه :-) امروز پاسخ به سوالی رو که در پست قبلی مطرح کردم خواهم نوشت.عرض کنم خدمتتون که این آقای ایکس ما تنها یک جمله ی ساده نوشته است که «من فردا اعدام خواهم شد»حالا چرا جلاد خان دستور به آزادی آقای ایکس می ده؟برای اینکه :
الف)اگه آقای ایکس اعدام بشه مطلبی که او به جلاد ارائه داده است عین حقیقته و چون عین حقیقته پس نباید اعدام می شده
ب)اگه آقای ایکس اعدام نشود و راهی زندان بشه پس جمله ای که ارائه داده دروغ محض بوده و باید اعدام می شده.
بنا بر این جلاد هیچ کدوم از این دو کار رو نمی تونسته بکنهپس دستور به آزادی اون می ده..... خوب تا اینجا مطالبی بود که در کتاب ۱۰۱ مسئله ی فلسفی اثر مارتین کوهن نوشته شده بودند.البته بیان مسئله به یه شکل دیگه در اومده.حالا به نظر شما کجای مسئله ایراد داره که به چنین تناقضی می رسیم؟ این مطلب در کتاب بیان نشده .اما خوشحال می شوم که نظر من رو در این باره مطالعه کنید.اگه یکمکی دقت کنیم شرط مسئله بیان حقیقتی از سوی آقای ایکس هست و حکم مسئله اعدام کردن او.و رابطه ی مسئله یک رابطه ی معکوس هست. یعنی:
اگر آقای ایکس شرط قضیه حقیقتی بگویدحکم قضیه اعدام نمی شود.
اگر آقای ایکس حقیقتی نگوید اعدام می شود.
مشکل از این جا آشکار می شود که آقای ایکس حکم مسئله رو به عنوان شرط آن قرار داده است و همین موجب ایجاد یک تناقض می شود.
|