سعید بچه ناف تهرونه .یه روزی جلو بر و بچه های قزوینی می گه که همه ی تهرونیا دروغ می گن.هیچ تهرونی ای نیست که حرف راست از دهنش بیرون بیاد.اینجا هم به یه تناقض بر می خوریم .اگه سعید راست بگه پس همه ی تهرانی ها دروغگویند و چون سعید هم تهرانی هست پس سعید دروغ گفته است(از راست گفتن سعید می رسیم به دروغگو بودن او.) اگه سعید دروغ بگه پس عبارت اینکه همه ی تهرانی ها دروغ گویند دروغ است پس همه ی تهرانی ها راست گویند راست است در نتیجه سعید هم که تهرانی هست راست گو هست .(از دروغ گو بودن اون می رسیم به راستگو بودن او)
خوب حالا ایراد این مسئله کجاست؟درستهایراد توی قسمت دوم مسئله است .اگه همه ی تهرانی ها دروغ گو نباشند این معنی رو نمی ده که همه ی تهرانی ها راست گویند.یعنی عکس قضیه صحیح نیست.دروغ گو نبودن همه ی تهرانی ها به معنی راستگو بودن همه ی اونها نیست.
|