ساعت از سه شب هم گذشته.من تنهام.پنجره یکم بازه.یه نسیم خنکی که کم کم داره به سوز نزدیک می شه میوزه.سکوت غریبیه.جیرجیرک یه راست می نوازه.و شاید همین سکوت رو دلنشین تر می کنه.خلاصه این که اگه یه شمع هم بجای این لامپ روشن بود دیگه محیط خود شاعرانه می شد.
عرضم به خدمتتون که یه نکته خواستم بگم.تو این وبلاگ دوست دارم نوشته ها و یادداشت هام رو بنویسم.توی وبلاگ گانیمد که لینکش سمت راست هست اگه دلتون بخواد می تونید دو تا داستان یه فیلم نامه ،چند تا شعر و چند تا مقاله بخونید.خوشحال می شم.از همه ی بچه ها از جمله تندیس، ما ،آبدارچی ،مدیر،ای کام ،تهران نما ،هما و خبر رسون که خود شخص حقیرم تشکر می کنم به همتون سلام می رسونم.این هم یه عکس واسه تنوع.(تهوع نخونید یه هویی)
|