سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دو کلوم/ (چهارشنبه 83/8/13 ساعت 8:20 عصر)

سلام.خوبید همگی؟شرمنده یه مدتی نیستم.بر می گردم البته و بازم می نویسم درج شکلک   یه پیشنهاد دارم که این دی جی الیگیتر و زندگی نامه اش رو حتما بخونید.چون خیلی جالبه.کلی وقت رو ترجمش گذاشتم.درج شکلک  بابا ترجمه :)  

* مثل اینکه جورج بوش دوباره رئیس جمهور شد.امکان اینکه تو این دوره آمریکا علیه ایران جو شدید و هجومی بگیره به نظر من زیاده.عراق دیگه فوقش تا یه سال دیگه به یه آرامش نسبیی که الان تو افغانستان نظیرش رو می بینیم حتما خواهد رسید.و اون موقع هستد که دیگه تمرکز آنها روی ایران بیشتر خواهد شد.  ایران هم که داره از خودش پیش زمینه درست می کنه.همین که الان ایران یکمکی با اتحادیه اروپا در افتاده زمینه رو برای  ایجاد جو علیه ایران زیاد می کنه.اظهار نظر اینکه حالا آیا اگه این پیش بینی درست در بیاد به نفع جامعه ی ایرانی هست یا نه رو نمی دونم والا.و شاید هم نمی خواهم بگم.به هر حال این رو بگم اگر چه الان تو  عراق وضعیت زیاد خوب و آرام نیست اما افغانستان و این انتخاباتی که انجام دادند پهن مثبتی برای این کشور خواهد بود.عراق هم به نظر من در آینده ی نه چندان دور به همین صورت خواهد شد.

امید وارم همگی موفق باشید.خدانگهدار.درج شکلک





جنون و کوئیلو/ (چهارشنبه 83/8/13 ساعت 2:53 صبح)

سلام.همگی خوب و خسته نباشید.با یه شعر چهار پاره شروع کنیم:

                قلم برداشتم که بنویسم    از تو

                وه که دیدم بند نگاهت را بدستم

                لب  را  گشودم  تا   بنالم   از   تو

                چون زلف شیرین تو دیدم لب ببستم

*دارم کتاب زندگی پائولو کوئیلو رو می خونم.زندگی من.خیلی جالبه .نوشته ی خوان آریاس.یکی از نویسنده های برزیلی که همراه با همسرش چند روز از سال 1998 رو با پائولو کوئیلو می گذرونند و کوئیلو کل زندگیش رو برای اونها تعریف می کنه.الان تقریبا تا جریان هایی که تا سی سالگی برایش اتفاق افتاده را خوندم.خیلی جالبه.به قول خود پائولو توی کیمیا گر نوشته همه چیز برای آدم یا فقط یک بار اتفاق می افته و اگه دو بار اتفاق افتاد حتما بار سوم هم اون کار یا حادثه رخ می دهد.پائولو رو سه بار به آسایشگاه روانی می برند .سه بار به زندان می برند و تازه سه بار هم ازدواج می کنه!!! عجیبه

پدر و مادر اون فکر می کرده اند که پائولو جنون داره.به یک سری از علت های واهی .اینکه سال آخر دبیرستان رو رد شده.در دانشگاه ادامه ی تحصیل نداده و اینکه دوست داشته است که تئاتر کار کنه!!! هر سه بار زندان رفتنش هم سوئ تفاهمی بوده.یک بار او را در زندان به مدت یک هفته دستگیر و شکنجه اش می کنند.که حاضر نمی شه تو کتاب از این شکنجه ها صحبت کنه.فقط اینو میگه که یکی از شکنجه ها  وصل کردن جریان برق به بیضه هاش هست.اوه واقعا غیر قابل تصور هست.چه درد و حالتی که به انسان دست نمی ده.و این که چه قدر تحریک می شه.دقیقا یکی رو سراغ دارم که زمان شاه در ساواک همین نوع شکنجه رو روش اجرا می کردند.محاله که دروغ باشه.از نزدیکامونه.

یه حادثه ی دیگه که درد ناک نیست ولی خیلی ناراحت کننده هست رو پائولو کوئیلو در میان سالی تجربه کرده.البته شاید از این قبیل حوادث باز اتفاق افتاده باشه ولی این واقعا دل آدم رو میسوزونه.اگه وبلاگ می نویسید تا حالا احتمالا براتون اتفاق افتاده که چندین خط بنویسید و البته از روی سهل انگاری از روی اون کپی نگرفته و هنگام ارسال همه ی یادداشت های شما پاک بشه.وای که چقدر آدم لجش می گیره.حالا چه برسه به اینکه یه مقاله یا داستان کوتاه خوب بنویسید و بعد آن را گم کنید.حالا یه پا فراتر می ذاریم و این حادثه رو تصور کنید.به مدت یک سال پائولو کوئیلو در میان سالی خاطرات  خودش رو می نویسه .یک سال زحمت برای نوشتن یک کتاب بیوگرافی و سپس دست نویس اون رو در یک کافه گم می کنه!!! وای چقدر دردناکه زحمات یک سال در عرض چند دقیقه از بین می ره.

بگذریم  راجع به جنون و بستری کردن پائولو   حرف زدیم گفتم نوشتن یک نکته حتما خالی از لطف نیست.

*به نظر من اصولا جنون به دو دسته تقسیم می شه.یکی ناراحتی های روانی مادر زادی که البته خارج از بحث منه و یکی ناراحتی های غیر مادر زادی .یکی از همین ناراحتی های غیر مادر زادی اسکیزوفرنیه.کسانی که واقعیت و خیال رو نمی تونن از هم تشخیص بدن.خیلی حالت جالبیه.بعضی ها کلا طرفدار اسکیزو فرنی هستند.البته بی آنکه به آن مبتلا باشند.پزشکان می گن که عامل ایسکیزو فرنی رنج ها و سختی های بسیاری هست که در زندگی فرد رخ می ده.البته جنون انواع دیگه ای هم داره مثل ناراخحتی های روانی دوقطبی یا یه قطبی و ناراحتی های خلقی.

به نظر من جنون می تونه مسری و حتی اکتسابی و تلقینی باشه.فرض کنید شما رو توی یک مرکز ناراحتی های روانی بین مجنون های زنجیری و حاد بستری کنند.یک ماه و حتی کمتر لازم است که شب تا صبح اعمال و رفتار و صدا های آن ها رو بشنوید.بهتون قول می دم که پس از یک ماه نشانه هایی از ناراحتی های روانی در شما دیده می شود حتی بعید نیست که به یک مریض روانی تبدیل شوید.

بیاید یک کار دیگه کنیم. این که گفتم جنون اکتسابی هم هست رو مورد امتحان قرار بدیم.بلند شیم و داد بزنیم صداهای عجیب غریب در بیاریم.دور خودمون بچرخیم .الکی بخندیم و چند ثانیه بعد ادای گریه کردن در بیاریم.جلوی آینه بایستیم و شکلک در بیاریم.یک ربع وقت لازم هست که با این کار تجربه ی یک جنون را داشته باشیم.در این هنگام واقعا به خودمون شک می کنیم که آیا ما مریض روانی نیستیم؟ حتی این کار می تونه تلقینی هم باشه.اگه اطرافیانتون به شما تلقین بکنند که شما ناراحتی روانی دارید این موضوع بعید نیست که باورتون نشه.این رو هم مطمئا باشید و درش شک نکنید.  خلاصه این که جنون یک چیز غیر عادی به نظر من نیستش .خیلی عادی جلوه پیدا میکنه.و خیلی غیر منتظره عود می کنه.اگه می خواهید تجربه کنید همین کاری رو که گفتم انجام بدید تا ببینید که یک مجنون چه حالتی رو داره.حتی اسکیزو فرنی هم یک آدم معمولی می تونه تجربه کنه.کافی هست که به رویا ها و شخصیت هایی که در ذهنمون هست واقعیت ببخشیم.با اونها بلند حرف بزنیم و سعی کنیم که تماس جسمی باهاشون پیدا کنیم.

نمونه ی این حرف هایی که زدم همین پائولو کوئیلو هست.که در اون آخر ها در اتقش رو می بنده و تمام وسایل خود رو از بین می بره و تمام نوشته هاشو از بین می بره.آره واقعا این احساس به اون دست می ده که یک بیمار روانی هست.

*از این که بگذریم یه چیزی خواستم بگم.فرض کنید که یه بنده خدایی میاد و یه رمان می نویسه.می بره بیرون و می ده چاپش می کنن.بعد این آقا این نسخه های چاپ شده رو ور می داره تو خونه ی خودش قایم می کنه تا هیچ کسی نتونه اونها رو بخونه.آیا این کار عاقلانه هست؟یا اصلا رمان ها در سطح کتاب فروشی ها پخش میشه.حالا از بی مزه بودن رمان گرفته تا هر دلیل دیگه ای یک نفر هم این رمان رو نمی خره.آیا این کار نویسنده ی رمان رو بی انگیزه نمی کنه.آیا دیگه کمتر از خودش برای نوشتن رغبت نشون نمی ده؟خوب دیگه من هم همین بلا سرم اومده.الان که می رم آمار مراجعه کننده ها نگاه می کنم ، می بینم که از روز جمعه تا امروز که چهار شنبه هست یعنی به مدت چهار روز یه نفر هم این وبلاگ رو باز نکره.چه برسه به خوندن مطالب .این خوب باعثمی شه که این فکر به ذهنم خطور کنه که من تو این لامکان اصلا برای چی دارم می نویسم.همون برم تو کاغذ بنویسم.مسلما راحت تر از تایپ کردنه.این کار.خوب رای همین من اگه ببینم اگه واقعا اینطوریه شاید این جا رو ادامه ندم.البته این رو هم بگم که حس این کار هم ندارم که برم به همه ی وبلاگ های عالم سر بزنم بگم مردم بیاید به منم سر بزنید.کار بیهوده ایه به نظر من و وفقت آدم رو می گیره آخه.بگذریم.یه درد دل بود که واسه خودم کردم.البته به کمتر احتمالی کسی حس این رو داره که بیاد این پست رو بخونه .به هر حال شرمنده اگه یه نفری این قسمت آخر رو خوند.بی خیالش بشه و راجع به این که حالا زیاد هم ناراحت نشو که بازدید کننده نداری یا مثلا در نا امیدی بسی امید هست یا این که به وبلاگ ها ی دیگه نظر بده تا بازدید کننده هات زیاد بشن نظر نده.اگه فقط این کار خیلی باحاله که نو وبلاگ حودتون لوگوی منو که امیر عزیز  برام درست کرده قرار بدید.با همین کار بسی منت بر سر من نهادید.

قربان همگی .خداون یار و نگاه دارتان باد.

 





یک سخن/ (یکشنبه 83/8/10 ساعت 1:38 عصر)

سلام.امید وارم که حال هگی خوب باشه.راستی راجع به این سپاه گمنام اسلام چیزی خوندید؟یک وبلاگی درست کرده اند و اسم حدود چهار صد تا وبلاگ و وب سایت را به عنوان ملحد و کافر لیست کرده اند و ببه همه ی آن ها تهدید ترور کرده اند.و نواب صفوی را به عنوان الگوی خود نام برده اند.در وبلاگشان نوشته اند که برای خدا و به این علت که صاحبان این وبلاگ ملحد و کافر هستند باید اعدام شوند.حتی بدون تشکیل هیچ دادگاهی.خوب فعلا که اسم و لینک به صاحبان وبلاگ ها دادند.و تنها تهدیدشون کردند.خوب منم درخواست می کنم که وبلاگ من را هم در لیست این چهرصد وبلاگ  به اصطلاح خوارج قرار بدید و تهدید به ترور من بکنید.اگه وبلاگ رو بذارید جزو دسته ی اول و اولین وبلاگ به من لینک بدید دیگه واقعا عالی می شه. Smileیک سری از وبلاگ هایی که واقعا آدم باورش نمی شه وب نوشت ابطحی هست.همین طور چندین وبلاگ کاملا شخصی که توش تنها خاطرات می نویسند.از جمله وبلاگ زهرا اچ بی یا وبلاگ نوشی و جوجه هایش.من که خودم با وبلاگ نوشی و جوجه هایش خیلی حال می کنم.حتما برید سر بزنید خیلی بامزست.در وبلاگ شوالیه ی تنها (از تو سایت آموزش آنلاین وارد وبلاگ شوالیه تنها بشید.) ها خیلی خوب جواب صاحب این وبلاگ سپاه اسلام رو با استدلال داده است. خوب بالاخره به قول امیر یعنی شوالیه ی تنها مذهب تبدیل به یه خمیر مجسمه شده که  هر کسی به دلخواه خودش اون رو تبدیل به یه شکل می کنه.

راستی بحث از نواب صفوی شد یاد یک ماجرایی حدود شش سال پیش افتادم.کلاس سوم راهنمایی بودیم.سر کلاس تاریخ.معلم تاریخمون واقعا آدم بد عنقی بود.یه نقاب همیشه پیش رویش بود.خودش رو متعصب جا می زد.در صورتی که وقتی بچه ها آمارشو گرفته بودند زمان شاه با ساواک کار می کرده!!!Doofus  در ضمن به بچه ها بخصوص اول راهنمایی ها هم علاقه ی خاصی داشته بود.و تو مدرسه به همین عنوان شهره ی خاص و عام بود.(اینو جدی می گم ها ) یه روز سر کلاس داشت راجع به نواب صفوی درس می داد.مثل همیشه اخم هاش تو هم بود و همه ی بچه ها هم تو عالم هپروت خودشون و زیر لبی به این معلم ارجمند فحش می دادن.دقیقا یادمه که می گفت نواب صفوی بخاطر اسلام دست به ترور اشخاص و افراد شاه می زد .و به مبارزه ی مسلحانه اقدام می کرد.یکی از دوستانم که پدرش هم دبیر ما بود (پدر اون هم از اون آدم ها آب زیر کاه بود) گفت آقا پس تروریس بوده دیگه؟؟؟    یک دفعه در آن اوج آرامش که در کلاس بر قرار بود و همه نیم چرت می زدند این استاد گرامی از جایش بلند شد و اون دوست بیچاره ی من را اینقدر کتک زد که نگو.  مدام هم می گفت که احمق من کی گفتم تروریست بوده!!! (یکی نبود بگه آخه مرد حسابی خودت می گی ترور کرده خوب کسی هم کهخ ترور می کنه میشه تروریست دیگه حالا چه به هدف خوب یا هدف بد) از کلاس بیرونش انداخت.مدیر مدرسه هم که اون هم از آون آدم ها بود واقعا برای یک هفته سر کلاس راهش نداد.فردای همان روز که دوستم به مدرسه آمد پشت و کمر خود را به ما نشان داد .جای کمر بند و زخم کل پشت او را پوشانده بود.درسته همون شب پدرش با کمربند سیاهش کرده بود.  واقعا که اون هم یک پسر بچه ی 14 ساله . آن هم به خاطر یک سوال!!!  

بگذریم این هم از آدرس همین سپاهیان گمنام اسلام.که اگه واقعا منسجم بود یه سایت می ساخت.اصلا از کجا معلوم این کار تنها یک نفر بوده که خواسته در اینترنت و فضای وبلاگ نویسی اغتشاش ایجاد بکنه؟ من هم می تونم چنین وبلاگ ی درست کنم و این همه آدم رو تهدید به کشتن بکنم.    http://islamic-army.blogspot.com 

جالب توجه که بدانید این وبلاگ در پرشن بلاگ بوده و پرشن بلاگ آن را مسدود کرده است تا این که به بلاگ اسپات رو آورده است.





DJ Aligator/ (جمعه 83/8/8 ساعت 7:19 عصر)

سلام.امید وارم حال همگیتون خوب باشه.راجع به سبک تردس trance  و DJ Aligator حتما یه چیز هایی شنیده اید.یه سبک جدید که به نوعی از موسیقی تکنو سر چشمه گرفته و همراه با صدای سوت هست!!!  در مصاحبه ی بی بی سی با سیاوش قمیشی   سیاوش گفته بود که سبک ترنس را دوست دارد.فکر کنم شنیده اید که دی جی الیگیتر ایرانی هست.راستش کنجکاو شده بودم یه سری به سایتش زدم. 

http://djaligator.com  بیوگرافیش رو خوندم.بدم نیومد ترجمش کنم.آخه خیلی راجع به دی جی الیگیتر اطلاعات کمی هست.راستش رو بخواهید این اولین ترجمه ی منه.شرمنده اگه زیاد واضح نیست.می دونم که زیاد قابل نمی دونید.ولی اگه خواستید این نوشته رو یه جایی کپی کنید خوشحال می شم که یه لینک کوچولو موچولو هم به اینجا بدید.  :D:D:D:D

اسم دی جی الیگیتر علی مواسات هست. در تهران در دهم مارس 1975 به دنیا آمده است.پنج تا خواهر و برادر داره که همشون از خودش بزرگترند.به خاطر همین بیشترین توجه پدر و مادرش رو به خود جلب کرده.پدر و مادرش هر چند وقت یک بار پارتی می گرفتند و فک و فامیل و در و همسایه جمع می شدند می رقصیدند و آواز می خواندند و علی یعنی دی جی الیگیتر از این پارتی ها و مراسم به عنوان بهترین خاطرات کودکی خودش یاد می کنه.در جشن تولد ده سالگی علی پدرش یک ارگ اسباب بازی می خره و از این جا هست که علی بیشتر در موسیقی انگیزه پیدا می کنه.بعد از اون مدت همیشه علی آهنگ ها و ملودی ها رو گوش می کرده و با همان گوش دادن و بدون استفاده از نت آن آهنگ را با ارگ اسباب بازی خودش می نواخته است.که این موضوع خیلی خانواده ی علی رو خوش حال می کنه و باعث می شه که پدر مادرش مشوق اون بشند.پس از این پدر علی براش یه ارگ بهتر می خره و در جشن تولد ها و حتی عروسی ها علی با ارگ خودش آهنگ ها و ملودی ها رو اجرا می کرده.

در سیزده سالگی خانواده ی علی برای او در شهر کپنهاگ دانمارک اقامت می گیرند و او در کپنهاگ پیش بزرگ ترین خواهرش که مقیم آن جا است فرستاده می شه.محیط جدید برای یک کودک سیزده ساله بسیار نا آشناست.زبانی که هیچ آشنایی به آن نداره فرهنگی که کاملا با فرهنگ ایرانی متفاوته.در هر صورت علی از هدفش که کار تخصصی در زمینه موسیقی هست دست نمی کشه.و برای همین در دانمارک به دنبال موسیقی و هنر می ره.او تحصیلات مقدماتی خودش را در دو سبک جاز و کلاسیک آغاز می کنه و اینجاست که نوازندگی را بر اساس نت و تئوری ادامه می دهد تاثیر عمیق تری در مورد موسیقی بر روی او می گذارد.(حالا یکم جدی تر بشیم.  ;) )

 پس از اینکه تحصیلات دبیرستانی خود را در کپنهاگ به اتمام رساند به هنرکده ی موسیقی دانمارک راه یافت و در اینجا درک او از موسیقی افزایش بیشتری یافت.در اون هنگام برای اینکه صدا ها و موزیک را با هم میکس یا ترکیب بکند علی نیاز به دستگاه ها و تجهیزات جدیدی غیر از ارگش داشت و برای همین چند دستگاه الکترونیکی پر هزینه از جمله میکسر خرید .برای پرداخت قصد این دستگاه ها مجبور به انجام چند کار شبانه شد.یکی از این کار ها که در آینده بر روی سبک او تاثیر گذاشت فعالیت در یک کلوپ شبانه بود که به یک DJ احتیاج داشت.البته این تنها عامل برای دی جی شدن او نبود.بلکه راهی بود تا او بتواند با دی جی های حرفه ای ملاقات کند و از تجربه ی آن ها بهره بگیرد.او در این مدت با شخصی به نام «رنه دیف Rene Dif » ملاقات کرد .علی و نحوه ی کار او بر دیف اثر گذاشت و باعث آن شد که با حمایت مالی رنه اولین آلبوم خود را به بازار ارائه دهد.این کار اشتراکی و ایجاد آلبوم باعث پیشرفت و افزایش انگیزه برای علی در زمینه ی ساخت آهنگ و نیز برای دیف در زمینه ی خوانندگی شد.اما این همکاری چندی به طول نکشید و هر کدام به راه خود پیش رفتند.رنه AQUA را تاسیس کرد و علی باز به طور مستقل به آهنگ سازی پرداخت.(منظور از آکوا فکر کنم یه سبک خاص باشه تا اینکه مثلا همکاری با آکوآ )

یک ایده ی جالب

یکی از شب های نوامبر سال 1999 هنگامی که علی در کلوپ شبانه مشغول اجرای موسیقی تکنو بود بر روی سکوی رقص چند نفر را دید که در حین رقصیدن سوت می زدند.و این ترکیب صدای موسیقی تکنو و سوت به نظر او بسیار جالب بود.و ایده ی جالبی در ذهن او به و جود آورد.در همان شب او با عجله به  خانه ی مجردی خویش بازگشت .پشت دستگاه درام خود نشست و پنج  ساعت متوالی تلاش کرد تا یک ملودی پایه را تنظیم کند.پس از آن یک سوت قدیمی که در جایی پیدا کرده بود را بر دهان گذاشت و همراه با ریتم پایه ی خود و با نظم خاصی سوت را به صدا در آورد و این اجرای خود را ضبط کرد.

                  

علی به تمام شرکت های ضبط موسقی در دانمارک مراجعه و نمونه ی کار خود را که ترکیبی از موزیک تکنو و سوت بود را برای آن ها به اجرا گذاشت.متاسفانه هیچ یک از دیرکتور های دانمارکی کت و کراوات پوشیده !!! این پتانسیل بالقوه برای یک موفقیت بزرگ را درک نکردند.علی ناامید شده ولی تسلیم نشده بود.با یک برنامه و ایده به استادیو ی خود برگشت.(همون خونش که به شکل استودیو در آورده بود.)او 180 کپی از سی دی ای که اثر خود را در آن ضبط کرده بود برای همه ی DJ هایی که در دانمارک بودند فرستاد و از آن ها خواست که آن را گوش دهند.این نقشه عملی شد.و اکثرا از آن خوششان آمد.هنگامی که آهنگ همراه با سوت او شهرت بیشتری پیدا کرد کنت بیگر (Kenneth Bager) با علی ارتباط بر قرار کرد.جالب توجه آنکه همان شرکت هایی که علی قبلا به آن ها مراجعه کرده بود و از آنها پاسخ رد شنیده با علی تماس گرفتند و به او پیشنهاد کاری با سود قابل ملاحظه ای دادند.اما علی کار خود را با کنت ادامه داد و پیشنهاد این شرکت ها را رد کرد.علی آلبوم خود را با کنت بیگر به بازار عرضه کرد.

تنها در 14 هفته خرید آلبوم او بازار دانمارک را اشغال کرد.در 8 هفته نیز بازار فروش آهنگ های دی جی را اشغال کرد .و بدین ترتیب در سال 2000 لقب بهترین فروش را در تاریخ EMI کسب کردهمچنین در اکثر کشور های اروپایی آلبوم های او بیشترین فروش را نصیب خود کرد.سه ماه بعد این آلبوم علی مجددا منتشر شد. شامل آهنگ ها همراه با سوت ،لالی پات ، موسیقی ترن آپ،و چند تا از آهنگ های دیگر او را شامل می شد.علی اسم آلبوم خود را زمان بازگشت(Payback Time) گذاشت.این اسم اشاره به تمام شرکت هایی داشت که در ابتدا سبک علی را نپذیرفتند.

پس از مدتی آلبوم علی در بیش از 30 کشور پخش شد.فروش آثار علی در انگلستان بیشتر از کشور های دیگر بود به طوری که در انگلستان 50000 کپی از آن فروخته شد.

پس از مدت کوتاهی دی جی الیگیتر آلبوم دوم خود را در سبک ترنس تحت عنوان صدای سکاندیناویا(The Sound Of Scandinavia)به بازار عرضه کرد.این آلبوم تبدیل به پرفروش ترین آلبوم جهان شد.به تعداد دو میلیون کپی از آن در سر تا سر جهان به فروش رفت.پس از آن در کل شش میلیون کپی از آلبوم های دی جی الیگیتر به فروش رفت.علی اولین موزیسین ایرانی دانمارکی بود که جایزه موسیقی روسیه ، جایزه ی موسیقی دانمارک و همچنین نامزد جایزه ی موسیقی MTV اروپا را کسب کرد.

اکنون علی در جنوب سوئد اقامت می کند.او به صورت مجردی در ویلای اختصاصی خود زندگی می کند.و در حال ساخت آلبوم جدید خود با نام گیتور ریکوردز ator Records هست.

برای دیدن عکس های دی جی الیگیتر به آدرس زیر برید.(چقدر خودش رو بیریخت درست میکنه :( این عکس پایین از همشون بهتر بود درج شکلک)

http://www.djaligator.com/photos/default.asp

 

                 





زبان/ (پنج شنبه 83/8/7 ساعت 5:14 عصر)

                     

سلام.زود بریم سر اصل مطلب.انسان تفکرات خودش را تنها به وسیله ی زبان به دیگران منتقل می کند.و از اندیشه های دیگران با همین ابزار قدرت مند آگاه می شود.می دانیم ساده ترین شکل زبان گفتگو است.و پس از آن نوشتار.نوشتار این امکان را می دهد که اندیشه ها ثبت شوند و بیان آن ها از حصار زمان و مکان بگریزد .این واقعا نشان دهنده ی نبوغ انسان است که توانسته است بر این عناصر غلبه کند.به هر حال انتقال اندیشه چه از طریق گفتگو و چه از طریق نوشتن و خواندن باعث رشد تفکرات و افزایش آن می شود.من برای این می نویسم یا برای این با کسی صحبت می کنم که  قصد بیان اندیشه خود دارم.زبان پلی است که مغز ها را به یکدیگر ارتباط می دهد.

از این ها که بگذریم گفتگو و مکالمه در نزد انسان خوشایند تر و در حقیقت راحت تر جلوه می نماید.گفتگو روندی طبیعی تر از نوشتن دارد.یکی از علل اصلی این ادعا را می توان ارتباط دو طرفه میان دو نفر دانست.در حالی که در یک نوشته تنها یک ارتباط وجود دارد.این نکته خیلی مهم است و برای همین هست که گفتگو صمیمی تر و جذاب تر می نماید.از روش هایی که فلاسفه ی بزرگ بخصوص افلاطون از آن بهره جسته همین نوشتن گفتگو ها و بیان نظرات و ایده های خود در قالب سخنان دو نفر با یکدیگر است.از جمله کتاب های جمهور و تئتتوس را می توان نام برد.به این صورت بیان عقاید حالتی زنده تر و  جذاب تری به خود می گیرد.این روش مسلما تنها مختص به اندیشمندان و فلاسفه ی بزرگ نیست.بلکه یک انسان معمولی و عادی مانند من نیز می تواند نظرات خود را به جای اینکه در قالب نوشتاری ساده یک دست و خیلی خیلی رسمی مطرح کند از نوشتن سخنان دو شخصیت خیالی و بحث و جدل میان آندو بهره جوید.

خوب به زبون خودمونی منظور داداش سیا  اینه که از این به بعد تو این وبلاگ یک سری از حرف هایی که بین دو نفر  جوان رعنا ی خیالی رد و بدل می شه  نوشته خواهد شد.نترسید و از من هم عصبانی نشید .نه  یواشکی حرف های دو نفر رو گوش دادم نه اینکه کسی رو هک کردم و تو یاهو آرشیوش فضولی کردم.خوب تو پست بعدی شاید یکم از این گفتگو ها رو بنوبسم .

مرسی از نظرات قشنگ و امید بخش دوستان عزیزم بخصوص مدیر خوب پارسی بلاگ (حق با شماست راست می گید) شایا  ی عزیز.کمال خوب(وبلاگت نمی دونم چرا باز نمیشه ) سوگول خانم که جوان هستند هنوز و بیست سال بیشتر ندارند.و دریای خوب که این عکس رو از اون جا کش رفتم.

تو فکر این هم هستم که دوباره قالب وبلاگ رو بریزم.

مدیر عزیز پارسی بلاگ راجع به آرشیو من صحبت کردید؟جریان خیلی حیاتیه  .الان من 29 تا پست دارم که اگه هر صفحه 15 تا پست جا بدم 14 تا از پست هام در فضا معلق می مونند. رفاقتی یکم زود تر.

همگی موفق باشید و زندگی به کامتان شیرین.





نامردیه/ (پنج شنبه 83/8/7 ساعت 3:16 صبح)

به حدی اعصابم خورده که می خوام مشت بکوبم تو مانیتورم.البته دلم نمیاد خوب.بابا 1 ساعت داشتم می نوشتم .بدون اغراق.سر قرار دادن عکس و میزان کردن اون با پنجره هم کلی وقت صرف کردم.من شاسکول نکردم یه کپی از نوشتم بزنم.ارسال رو زدم .دیگه نفهمیدم چی شد.همش رفت به هوا.:((  :((  اصلا دیگه حال ندارم بنویسم.شرمنده.:(

در ضمن یه وبلاگ انگلیسی ساختم .اگه خواستید یه نگاه بندازید:

http://inw.blogspot.com 





کوتاه از صدام/ (چهارشنبه 83/8/6 ساعت 1:38 صبح)

امروز عصر برنامه ای در مورد صدام حسین و نقش او در کشور عراق توجه مرا به خود جلب کرد.خیلی جالب بود .کمتر یک برنامه ی مستند-سیاسی توجه مرا تا این حد به خود جلب می کند.جالب توجه ترین واقعه در دوران جوانی او تبعید وی به مصر و مطالعه ی رشته ی حقوق در آن کشور است.در سن 31 سالگی به یکی از سران نظامی بانفوذ درمی آید.چند نفری را نیز اعدام می کند (البته نه در حد جنایات بعدی وی) سپس به مقام دوم کشور عراق ارتقا می یابد و با مذاکراتی که با شوروی می کند نفت عراق را ملی می کند.(همان کاری که دکتر مصدق در ایران و برای ایران انجام داد)با این کار میهن پرستانه ی صدام حسین و اعتبار او در میان مردم عراق دو چندان می شود.در پی این اقدام رونق اقتصادی چشم گیری برای عراق به ارمغان می آید.از کارهای نیک دیگر صدام حسین در آن هنگام که مقام دوم کشور خود بود پیشرفت و ارتقاء کشور عراق بود.او سطح درآمد مردم را افزایش می دهد.با کرد های عراق پیمان دوستی و صلح می بندد و با آنها قرار داد استقلال کردها را امضا می کند.بزرگ راه های زیاد کارخانجات و دیگر فن آوری ها را در عراق گسترش می دهد.جالب توجه است که میزان دانش آموزان مدارس عراق در دوره ی او افزایش 300 درصدی پیدا می کند.و صدام حسین حق رای به خانم های عراقی را تصویب می کند و بسیار ی از اقدامات اصلاحی دیگر.
خوب می توان این اعمال را به دو انگیزه توجیه کرد.انگیزه ی میهن پرستی و انگیزه ی افزایش قدرت و آزمندی.ولی من بیشتر اقدامات اصلاحی او را با دید مثبت می نگرم و آن ها را در زیر مجموعه ی اقدامات میهن پرستانه ی او قرار می دهم.اما پس از مدتی حرص و آز صدام به قدرت و حکم فرمایی موجب کودتای او بر علیه دولت وقت می شود و از سطح دوم کشوری به قدرت مطلق و نخست در کشور عراق تبدیل می شود.بسیاری از مخالفان و زیر دست های خود را حتی در ملا عام اعدام می کند حتی اعضای حذب بعث.سپس بسیاری از عناوین کشوری و لشکری را تنها در شخصیت سیاسی خود می گنجاند.رئیس جمهور نخست وزیر رئیس گارد جمهوری رئیس لشکر رئیس آموزش پرورش عراق و چندین  عنوان دیگر را.اگر این اعمال وحشیانه و به دور از شان آدمیت از او سر نمی زد شاید اعمال نیک او در بهبود و پیشرفت وضعیت کشورش اینگونه فراموش نمی شد که بیان آن ها موجب حیرت شود.از این ها که بگذریم قتل عام مردم عرق از جمله کرد ها شیعیان و حتی بسیاری از سنی های عراقی و بعثی ها نیز از دیگر هدایای این دیکتاتور و سمبل آدمیزاد زشت می باشد.بمب باران حلبچه و جنگ با ایران و کویت نیز که جای خویش دارد.آنگونه که آمار نشان می دهد بیش از یک میلیون  نفر در این جنگ کشته شده اند.این آمار جنگ ایران و عراق را به بزرگترین و پرتلفات ترین جنگ در تاریخ خاور میانه تبدیل کرده است.و مدت هشت سال آن نیز به یکی از طولانی ترین جنگ ها عصر کنونی در جهان بدل شده است.(مگه این که در این آمار ها ما اول و یکه تاز در جهان باشیم) شخصیت صدام حسین همان گونه که گفتم سمبل و نماد خشونت انسان ها و فطرت زشت آن هاست.(به مقاله ی فطرت زشت در همین وبلاگ مراجعه کنید.)صدام حسین در کودکی مادر پدر خود را از دست می دهد.در فقر و گرسنگی بزرگ می شود.او کودک خیابان بوده است.این را فراموش نکنید که اگر در کودکی در خیابان ها رشد یابی و مظلوم و به اصطلاح کتک خور باشی در هنگامی که بالغ گشتی زور و جفا را بر دیگران روا خواهی داشت.و نیز این را از یاد نبرید که این فقر آنچنان در اعماق شخصیتی و وجودی فرد تاثیر می گذارد که پس از گذشت سالیان دراز به جاه طلبی بزرگ و تشنه ی قدرت مقام و اختیار مطلق در خواهد آمد.





<      1   2   3      >
 
  • بازدیدهای این وبلاگ ?
  • امروز: 16 بازدید
    بازدید دیروز: 7
    کل بازدیدها: 240406 بازدید
  • درباره من

  • کمی نوازشم کن
    سیاوش
    به قول یک عزیزی منم یک آدم معمولی که تو همین کره ی خاکی و توی همین ایران زمین سرزمین خشکی ها که مدت هاست چراغ علم و شکوهش خاموش گشته بدنیا آمدم.به هر حال به قول شاعر تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم.هنوز خیلی راه مونده که نپیمودم.می خوام در آینده برم سفر.سفری دور که از اینجا کیلومتر ها فاصله داشته باشه.و اونجا بر خودم بیفزایم.اینو که به یکی گفتم گفت آرزو بر جوانان عیب نیست.
  • مطالب بایگانی شده
  • اشتراک در خبرنامه
  •  
  • لینک دوستان من
  • داستان های من
    می اندیشم پس هستم
    سیاوش قمیشی
    خسرو شکیبایی آلپاچینوی ایران
    تندیس
    همای سعادت
    e-com
    آخرین درد...
    بهارانه
    کلاغ-سایت ادبیات و فلسفه
    این هم از مدیر خان
    روهام
    سیاوشون
    ستاره ی صبح
    سیاورشان
    نوشته بر باد
    وبلاگ آموزشی . خبری پرمحتوا
    انجمن وبلاگ نویسان پارسی بلاگ
    وب سایت سرو
    ترانه ها وجملات عاشقانه
    سایت فرهنگی هنری ادبی سرو
    NooshI [Nooshi va Jojeha]

    شایا
    دلتا
    آرمان
    تندیس تنهایی
    مسافری از هند
    *ابراهیم نبوی*
    *سردبیر خودم*
    زهرا
    *وب نوشت ابطحی*
    بخش فارسی بی بی سی
    زن نوشت
    ترزا
    دست نوشته های یک پشت کنکوری
    گلناز
    بیا بگشای در بگشای دل تنگم
    مسافری از هند
    مسافری از هند
    آبدارچی پارسی بلاگ
    همسفر تنها
    همسفر تنها
    کردستان
    همسفر مهتاب
    *p30download*

    ابرک قله نشین
    خفن سرا
    دلتا
    رهگذر تنهای دهکده
    *سه کشک*
    *ملیحه*
    ذهن سیال
    nazanin studio
    زمزمه های تنهایی
    نقطه ته خط
    الپر
    دنیای کوچک من
    شب مهتابی
    شرتو
    مشتی نور سرد
    آدم و حوا
    کسوف
    ایزد بانو
    اینجا وبلاگ صورتک است.
    چیزی میان دو فریم
    مادر سپید
    مادر سپید
    تابستانه
    بهار
    بیا و برگرد
    سینا
    ستاره صبح
    جمع نوشت
    کامپیوتر
    آموزش و دانلود مصطفی
    میخانه