سفارش تبلیغ
صبا ویژن
روزنگار/ (چهارشنبه 83/8/6 ساعت 1:34 صبح)

دو روز پیش ساعت 10 صبح در سه راه گوهردشت کرج منتظر یکی از دوستانم بودم .او نیز دقیقا همان ساعت و در همان مکان حاضر شده بود اما شگفتا که ما همدیگر را ندیدیم که ندیدیم!!!!!!!!!!!!دست فروشان در کنار پیاده رو توجه هر عابری را به خود جلب می کردند.فروش لباس ،عروسک و عینک آفتابی بیش از همه رونق داشت.اما آنکه توجه مرا بیش از حد به خود جلب کرد مرد میان سالی بود که تازه پا به پیری نهاده .یک صفحه روزنامه برروی زمین پهن کرده روی آن قطعات ماشین های ریشتراشی ، چند ماشین ریشتراشی که به احتمال زیاد پدربزرگ دقیانوس ریش خود را با آن می تراشیده است و چندین پیچ مهره  قرار داده بود.جالب توجه تر طرز لباس او بود که این یقین را در ذهن من پدید آورد که به کارمند بازنشسته ی دولت است.با هیچ یک از دست فروشان دیگر نیز سخن نمی گفت . به جلو رفتم و سر سخن را با او باز کردم.«ببخشید به نظر شما اجناس دیگری مانند پیراهن یا لوازم تحریر در اینجا می گذاشتید فروش بیشتری نداشتید؟»(البته نه به این رسمیت که!!!)  حرف من را تایید کرد و به خرت و پرت ها اشاره کرد و گفت«اینا رو که بفروشم دنبال یه کار دیگه میرم.» روی خودم را باز کردم و شغلش را پرسیدم.در نیروی هوایی کار می کرده.و ماهی 150000 تومان حقوق بازنشستگی می گیرد.اما از ببدی روزگار به این شغل روی آورده است .هنگامی که سخنش باز شد در مورد مسائل کشور و گذشته ی ایران تقریبا به گونه ای تخصصی سخن می گفت .همراه گفته های خود اشعاری هم به زبان می آورد و البته عقیده ها و نظرات جدید جالبی داشت.آخر سر پس از کلی بحث و حرف این دوست ما هم پیدایش نشد و ما دست از پا دراز تر رفتیم تا به کارهامون برسیم.





ابومصعب الزرقاوی/ (چهارشنبه 83/8/6 ساعت 1:31 صبح)

حدود سه روز پیش بود که یک گزارش از تلویزیون در مورد الزرقامی دیدم.کسی که آمریکا حملات نظامی گسترده ای را به خاطر پیدا کردن او در شهر بصره(فکر کنم)به اجرا در آورده است.گزارش در این مورد بود که این شخصیت حقیقی نیست و یک شخصیت خیالی می باشد که خود واشنگتن آن را به وجود آورده تا بهانه ای برای حمله به مردم بی گناه داشته باشد.تلویزیون روزنامه ها و منابع خبری مطرح در سطح جهان را به فراموشی سپرده و به روزنامه های محلی و سطح چندم که به طرف داری از تئوری خیالی بودن الزرقامی مطلب نوشته بودند را برای بینندگان گزارش می کرد.مثلا گزارش روزنامه ی یکی از توابع برای مثال شهر ورشو  (مثل همون ساوجبلاغ برای شهر تهران البته ساوجبلاغ روزنامه محلی نداره) را تشریح می کرد.حالا یکم از اغراق هم باید گذشت .در این قسمت اقرار می کنم که زیاد مبالغه نمودم.به هر حال خیالی بودن الزرقامی کم در مطبوعات خارجی تاثیر نگذاشت.از طرفی این طور که از تصاویر می توان دید کشت و کشتار در عراق نگران کننده و شک برانگیز است.

غرض من از نوشتن این مطلب آن است که همان طور در پست پایین هم اشاره شده در اکثر رسانه های ایران از خبرها به عنوان ابزار از بین بردن اعتبار آمریکا استفاده می شود.البته نمی خواهم بگویم که آمریکا «آدم بده» نیست .اصولا هر که از این گفتار این چنین برداشت کند سخت در اشتباه است .هدف من همان گونه که گفتم ابزار سازی خبر هاست.به گونه ای که نحوه ی تفکر مردم ایران هم تراز با دولت مداران قرار بگیرد.و هدف اصلی نشر اخبار در رسانه های داخلی بیان صحیح بدون خلاصه  یا سانسور کردن و یا تحریف خبر ها نمی باشد.و این اشتباه بسیار بزرگی است که از سوی خبر رسان ها صورت گرفته است .چرا که در این جهان گسترده که به وسیله ی تکنولوی اطلاعات به دهکده ای کوچکی می ماند آگاهی یافتن از خبر صحیح و بدون تحریف کاری بسیار آسوده است و دور از انتظار نمی باشد.و تنها بی اعتباری خبرسازان داخلی نتیجه ی این عمل  نابخردانه می باشد.

حالا من چرا موضوع ابومصعب الزرقامی را به میان کشاندم؟بدین علت که همین امروز در مطالعه ی روزنامه ی شرق به عنوان مقابل بر خوردم:...محسن حکیم:الزرقاوی حقیقی است......آقای محسن حکیم مشاور سیاسی سید عبدالعزیز حکیم رئیس مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق هست که طی گفتگو با روزنامه ی بحرینی الایام گفته است که:«ابومصعب الزرقاوی شخصیتی حقیقی است و در حال حاضر دست به اقدامات تروریستی در شهر های عراق می زند و با بعثی ها و برخی از اهل تسنن در عراق ائتلاف تشکیل داده است.» امروز اخبار تلویزیون را گوش ندادم ولی به احتمال بسیار زیاد فکر می کنم که این خبر در تلویزیون انتشار نیافته است.(خدا کنه اینجور باشه و گرتنه خودمونیم ها کلی ضایع می شم>>>داش سیا ضایییییع شد<<<) البته این قسمت هم در شرق نوشته شده است که  یک روزنامه ی مطرح هم البته طرح خیالی بودن الزرقامی را مطرح کرده است.روزنامه ی دیلی تلگراف چاپ لندن.(نتیجه ی اخلاقی دور از فضای سیاسی حاکم بر این مطلب:اگر یک خبرگزاری در ساوجبلاغ احداث شود می تواند رقیب خبرگزاری های معروف غربی گردد.به طور مثال رقابت خبری ای که به احتمال زیاد بین Savojbolagh To Day یا برای مثال Savojbolagh NEWS  با رسانه ای غربی مانند Fax NewS or USA To Day رخ خواهد داد)

به هر حال شاید نتیجه گیری من درست نباشد.مرا از نظرات خود محروم نسازید.نمی دونم چرا حس سیاسی این وبلاگ یه کمکی می چربه.کاریش نمی شه کرد یکم حال می کنم.وبلاگی دیدم که بار علم می برد و چه خالی می رفت و بار سیاست می برد و چه دنده سنگین می رفت.///بابا سلسله جبال نمک نمی دونم چرا یه چند وقتی شبا تو آب نمک می خوابم///

آخرش اینکه از این قسمت نظرخواهی ها مثل اینکه یه امیر آقای تنها ی عزیز کس دیگه ای به من این افتخار رو نمی ده یه نظری اظهار عقیده ای چیزی رو تو قسمت این نظرات بنویسه.جون شما وقتی یکم تو این وبلاگ هایی که خودمونیم زیاد چیزی هم توش نیست رو می گردم و می بینم این همه نظرات نوشتن کلی حسودیم می شه.یکی رو دیدم همیشه می نویسه تا 40 تا نظر به پستم بدید آپتودیت می کنم!!! این جمله اش دقیقا به همان مفهومی است که من فردا آپ تو دیت می کنم ولی به گونه ی با کلاسش.من هم به همین روش اینجا می گم تا 1 نظر تو این پست نوشته شد آپ تودیت می کنم. :(  :(

آخر سر بازم سرو یادتون نره ها...  http://sarv.cjb.net 





برنامه کودک/ (سه شنبه 83/8/5 ساعت 4:34 عصر)

سلام  خوب اول از همه بریم سر چند تا خبر مهم برای امروز بعد سر این بحث برنامه کودک.

شکست اقتصاد الکترونیکی آمریکا

والا تا اونجا که ما تو این اخبار هر روز می بینیم این آمریکا هر دفعه تو یه عرصه ای شکست می خوره.شکست در اهداف امنیتی.رکود اقتصاد آمریکا.بی اعتمادی مردم به همدیگه.افزایش آمار خود کشی طلاق و... من اینجا کلی موندم تو گل که این آمریکا چه جوری با این همه شکست و رکود و بی اعتمادی هنوز ابر قدرته؟یکی بیاد اینو به ما هم بگه.

در اعتراض به دانشگاه سیستان:دانشجویان دانشگاه سیستان هنوز در نمازخانه می خوابند.

خیلی هم دلشون بخواد.آخه یکی نیست به این روزنامه همشهری بگه بی دین و ایمونا مگه نماز خونه چه شه؟ از نماز خونه جایی بهتر سراغ دارید؟جای به این خوبی و مقدسی بهتر برای استفاده ی بهینه از اون بجای خوابگاه.اصلا من همین جا اعلام می کنم که دیگر دانشگاه ها هم در پیروی از این کار بسیار زیبا و مطابق با ارزش ها ی دانشگاه سیستان خواب گاه های خودشون رو تخلیه و دانشجو ها را ببرن تو نماز خونه اسکان بدن.به دو علت:یکی این که خواب گاه ها رو بفروشن و پولشو ببرن برای زن و بچه ی رئیس دانشگاه کادو و طلا و اسباب بازی بخرند.ا د آخه بچه مردم دل داره دوست داره اسباب بازی داشته باشه دیگه .دوم اینکه دانشجو ها با مفاهیمی چون نماز و نماز خانه بیشتر آشنا می شن.مثل همین کاری که دانشگاه ارجمند سیستان انجام داده است.یه کار دیگه اینه که رئیس رؤسای دانشگاه ها این خوابگاه ها رو مسکونی کنند بدن به بچه هاشون که می خوان زنشون بدن.برای این که ازدواج های موفق در کشور آمارش بالا بره.(البته بالا هستش)

دانشگاه گریفیت با 75 ملیت.

خدا نصیب کنه والا  (ممنون از دریا خانم) 

در آمد بالای 4 میلیون تومان (524 هزار ین)برای هر خانوار ژاپنی

صد دفعه گفتم از این خبر ها تو روزنامه ننویسید.ای بابا خوب یکی نمیاد بگه این خبر هارو که می نویسید دولت مرد ها و رجال سیاسی میان پوز ژاپن رو بشکونن حقوق ها رو بالا می برند بعد ببینید چه وضعی پیش میاد:درویش بودن و اینکه ما روی پول و مسائل مادی اصلا توجهی نمی کنیم و این خودش یه افتخاره و مشهورمون می کنه دیگه از بین میره.آخه مگه می خواید از شهرت ایران کم کنید که از این خبر ها می نویسید تا برن حقوق ها رو بالا ببرن؟خدا یه عقلی به این همشهری بده.

اسدالله اعلایی مدیر گروه کودک و نوجوان شبکه یک« پسرم 15 سالش هست برنامه های ما (منظورش برنامه کودکه )را هم بعضا می بیند.اما پیگیرانه نه!!!!!!!!!!!!  به خاطر انسی که با کامپیوتر دارد .امروزه بچه ها توی خانه و آپارتمان درگیر کامپیوتر هستند.» !.10^10

خوب بریم سر بحث.اول از همه بگم کوچولو ها برن سر همون بازی کامپیوتر اینجا برنامه کودک نداریم.فقط می خوایم  یه دو کلوم راجع به همین اسد خان اعلایی بنویسیم.والا چه عرض کنم.چه حرف هیی می زنید.ببینم من شما رو طرفای بازار ندیدم ؟دم مغازه حاج جواد؟از این ها که بگذریم پسر عاقل و فهمیده ای دارید.خدا حفظش کنه.همین جوری کودک نگهش دارید یه هو بزرگ نشه جانشینتون بمونه.والا عرض کنم خدمتتون که من تا حالا هر چی این موقع ها برنامه کودک دیدم برنامه هاتون به سه دسته تقسیم می شه.یکی برنامه های تکراری که بچه ها قبلا دیدن.یکی برنامه هایی ایرانی و کارتون هایی که انیمیشنیست ها و نقاش های بسیار پر قدرت و توانانی ایرانی می سازنند که نگاه کردن به اونها هم کلی سنگ صبر می خواد(برای شما هم سنگ پا قزوین می خواد البته)و اینکه یه سطل کوچیک بغلشون باشه هر موقع بالا آوردن اونجا خالی کنند.(البته شرمنده ها ولی تو این دوره زمونه سطل کجا پیدا می شه؟؟؟ مگه پیش یه سری از آدم بزرگ ها که باهاش آب می خورند.ما عوام کجا دستومون برسه به شما آدم بزرگا. )آره خلاصه دسته ی دیگه هم بر می گرده به عمو پورنگی و خاله نرگسی و دایی غوز باقالی   این دسته آخری باز یکم تنشون به سرشون می ارزه(بر عکس گفتم حواسم بود ها)اما ماشالا دیالوگ هایی که مجبورن بگن از محتوا آنچنان سطح بالایی داره که ماها قد فکرمون نمی رسه بفهمیم چی می گن چه برسه به کوچولو ها.

اون زمونا که ما برنامه کودک نگاه می کردیم و البته میکرو و سگاه هم داشتیم. تو هر دو تا به قول خودتون خیلی پی گیر بودیم.آخه یه دو تا کارتون درست حسابی بود که بشینیم پاش نگاه کنیم.فوتبالیست ها و دوقو لو های افسانه ای و زورو خانواده ی دکتر ارنست.ببینم اینا رو شما الان تو تلویزیون پخش می کنید که انتظار پیگیری از طرف بچه ها دارید؟اشکال رو نیندازید گردن کامپیوتر و تکنولوژی.اشکال از خودتونه.عروسک های برنامه کودک و نحوه ی حرف زدنشون از همون سطل ها می خواد که خدمتتون عرض کردم.آخه جای دیگه ای جز جوب خییابون نبود که  برید از اونجا عروسک ور دارید؟دوبلر دیگه ای هم نتونستید پیدا کنید غیر از طرفای ... الله اکبر چی بگم والا.

برنامه کلاه قرمزی یادتونه.الان هم اگه پخش شه خود منم می شستم پاش.معلوم نیست آقای مجری (طهماسب)رو ورداشتید کجا سر بنیستش کردید .خلاصه اینکه بگم خدمتتون اشکال از کامپیوتر نیست.اشکال از برنامه ها و سطح محتوای اونهاست.شرمنده اگه توهین کردم.

از این موضوع که رد بشیم دو تا چیز بگم و بعدش هم بابای .اول اینکه عرضم به حضورتون یکی میاد تو این وبلاگ میگه ربط این نوشته شما با عنوان وبلاگ یعنی کمی نوازشم کن چیه؟ خدمت عزیزمون عرض کنیم تو جهان مدرنیته امروز و در این این کشور خوبمون ربط تو هیچ چیز پیدا نمی شه .گلاب به روتون از ربط عنوان و مطالب این وبلاگ هم بگذرید.آی خدا عمرتون بده.

دوم اینکه سرو رو بازم یادتون نره ها. http://sarv.cjb.net   عرض کنم تو این سرو شما میتونید داستان ها مقاله ها و اشعارتون رو چاپ کنید.پس حتما اگه نوشته ای دارید برام  email  بزنید تا انتشارشون بدم. ای میل من هم این آدرسه. sia_zam2000@yahoo.com 

ok goodbye 





smilley central/ (پنج شنبه 83/7/30 ساعت 8:54 عصر)
 Blinking Heart 2 Blinking Heart 2 Black Cloud Vampire Cheered Up Hot In Here Kiss On The Hand 



روزانه/ (پنج شنبه 83/7/30 ساعت 1:7 صبح)

(عجب بدشانسی.نمی دونم چرا آدم تو word پیش نتویسی می کنه بعد قرار می ده تو نرم افزار خود پارسی بلاگ آخرش شکل نوشته ها عجیب غرب از آب در میاند :(  به هر حال مجبور شدم قسمت خبر رو دوباره بازنویسی کنم.)

اول از همه چهار تا amusingfacts و واقعیت های بامزه براتون بگم .البته از سایت معتبری این ها رو پیدا کردم.و در قسمت تحقیق آن persia رو نوشتم و چهار تا چیز بامزه راجع به اون اینجا  نوشت که ترجمه کردم البته  درج شکلک بابا انگلیسی

http://www.amusingfacts.com 

1- هلو که به انگلیسی می شه peach گاه گاهی بهش می گن سیب ِفارسی.(مثلا ما میگیم گوجه فرنگی)

2-از قبل از 1935 به کشور ایران می گفتند پرشیا.و بعد از اون به ایران تغییر نام داده است.

3-عبد القاسم اسماعیل نخست وزیر ایران در قرن دهم میلادی کتابخونه ی خودش رو با خودش جابجا می کرده.این کتاب خونه شامل 117000 جلد کتاب بوده که توسط صد ها شتر حمل می شده است.

4-تو شطرنج اصطلاحا میگن مات .درسته؟ حالا تو انگلیسی می گن checkmate  این واژه از کلمه ی شاه مات سرچشمه گرفته. شاه مات یه جمله است با فعل مات .مات در فارسی یعنی مردن و شاه مات یعنی شاه مرده است

 بعدا بازم از این چیزا می نویسم. درج شکلک

****************

جا داره اینجا از یکی از دوستان عزیزم البته اگه قابل بدونن صاحب وبلاگ تندیس تنهایی  تشکر خیلی ویژه بکنم برای اینکه برای وبلاگم یک لوگو ی خوب و قشنگ و توپ درست کرده.واقعا دستت درد نکنه و از صمیم قلب سپاس گذارم.

*****************

حالا بریم سراغ چند تا خبر که مجبور شدم دوباره تایپشون کنم.

انتخاب رشته ی مجدد کنکور برای تکمیل ظرفیت

چه غم دیوار کنکور را که دارد چون تو پشتیبان.البته جسارت به سازمان سنجش نشه که با لفظ تو صداشون کردم.از اینکه بگذریم کنکوریا خوب می دونن این کلمه ی کان لم یکن اگه نبود سازمان سنجش خداییش یه پاش لنگ بود.

دادستان پاکدشت به مقام دادرس و دو باز پرس پرونده به دادیار تنزل مقام پیدا کردند.

واااا دیگه این شبکه های اخی گفتن که دستگاه ها از جمله دادگستری به خاطر یکم کم کاری باید توئون پس بدن .ئلی دیگه نه به این صورت فاجعه آمیز و این تنزل مقام ها.از نیروی انتظامی خواهش می کنم مثل دادگستری از این کارها نکنند ها...حداکثرش دیگه میز و صندلی های کلانتری پاکدشت رو از اون جا ور دارن تا کارکنان و پلیس ها روی زمین بشینن.اصلا مگه جز مادر پدر های این 50 تا بچه(چیز ببخشید 20 تا بچه) کس دیگه ای هم مقصره.خودشون مواظب بچه هاشون نبودند.دادگستری و نیرو انتظامی چه گناهی کرده؟؟؟

حداد عادل:استفاده ی صلح آمیز از انرژی هسته ای یک خواست ملی است.

ای ول .آخر یکی حرف این ملت رو زد.مسلمه.آفرین حداد جونم.من که خودم از استفاده ی صلح آمیز سلاح های هسته ای خوشم میاد واقعا.

بازدید کارشناسان سازمان بین المللی انرژی اتمی از تاسیسات غنی سازی اورانیوم برزیل.

شک نکنید که کار اسرائیله.ائلا اصلاچرا آژانس نمی ره تاسیسات غنی سازی اتمی اسرائیل رو ببینه.به خاطره همینه که می گم کار اسرائیله.تازه این که   دوما چون برزیل فوتبالش خیلی خوبه برای همین اسرائیل حسودیش شده می خواد از این راه حال برزیل رو بگیره.این قای البرادعی هم برای همین اینقدر به ایران گیر داده که چشم نداره شیرین عبادی رو ببینه جایزه ی صلح نوبل رو گرفته.اگه امسال البرادعی که کاندیدای جایزه ی صلح نوبل شده این جایزه رو بگیره(صد سال سیاهم) دیگه مشکل هسته ای ایران هم حل خواهد شد و دیگه نمی خواد نگران تسلیحات آخ خ خ ببخشید تاسیسات هسته ای کشورمون باشیم.

 *** آخر سری یادتون نره اینا حرف سیاسی نبود ها  شک نکنید در این حرف من چون اگه شک کنید دیگه من عاقبت نا بخیر خواهم شد.جوون مردم رو پر پر نکنید دستی دستی .سرو هم یادتون نره سر بزنید ها ***  

OK BABYE

 

 





ماشین/ (سه شنبه 83/7/28 ساعت 2:43 عصر)

حدود 6 یا 7 ماه پیش یه کتابی به نام یلدا خواندم.کتاب خوب و زیبایی بود.چند تا از جملاتش هنوز از یادم نرفته.یکی از اون ها این بود که« من وقتی تو خیابون می بینم مردم ماشین های مدل بالا سوار می شند منم دلم می خواد که لااقل یه  ژیان سوار بشم.وقتی می بینم مردم لباس های شیک و ایتالیایی می پوشند خوب منم لااقل دلم می خواد که یه دست لباس نو و خوب داشته باشم.»خیلی این حرف برام جالب بود.تازگی ها این سریال خانه به دوش به نظر من معنی واقعی طنز رو به دنبال خودش می کشونه.این که به ظاهر بخندیم و خوشحال بشویم و در درون و عمق ماجرا از حیث مسائل اجتماعی و اقتصادی اندوهگین شویم و به اندیشه بنشینیم.

وقتی که پیش دانشگاهی بودم یکی از بچه ها به نام ... در کلاسمان بود.روی یک صندلی می نشست ،سرش را به پایین می انداخت و با خودکار با میز ور می رفت.تمام کار او در آن سال تحصیلی همان بود.خط خوبی هم داشت.قبل از آن سال در مدرسه با هم سر خط او آشنا شده بودم.(من مسئول امور فرهنگی هنری مدرسه بودم و برای مسابقه ای که مسئولیتش به عهده ی من بود نمونه هایی از کار خود را برایم آورده بود.)

دیروز برای اینکه یادی زنده کرده باشیم با یکی از دوستانم به دبیرستان و پیش دانشگاهی رفتیم.پس از کلی احوال پرسی و صحبت سرانجام هنگامی که داشتیم می رفتیم ناظم پیش دانشگاهی در باره ی او از ما پرس و جو کرد.چند باری قبلا پراید آورده بود و با وجود آنکه گواهی نامه هم نداشت می رفتیم و چند ساعتی با آن دور می زدیم.بسیار تند می راند و بی دقت.ما هم در تعجب بودیم که چگونه حاضر است سر این ماشین چنین بلایی بیاورد.خلاصه اینکه ناظم قبلیمان گفت که بازداشت شده است.ما فکر کردیم به دلیل این که گواهینامه ندارد بازداشت شده.وقتی از ناظم در این باره پرسیدیم گفت که روزی با پراید دو نفر از هم کلاسی های دیگرمان را سوار کرده در خیابان پلیس به بهانه ی سرعت بسیار زیاد آن ها را متوقف کرده. کارت ماشین و گواهی نامه را از او خواسته اما او هیچ کدام را نداشته.آن ها را به پاسگاه برده و پس از بازپپرسی متوجه شده اند که ماشین دزدی است!!! و برای پدر دوست من نیست!!!  آن سه نفر را یک شب در پاسگاه نگه داشته اند و روز بعد همین قهرمان(منفی) داستان خود را به عنوان اینکه ماشین را به سرقت برده معرفی و آن دو نفر دیگه رو از این کار رد کرده.خلاصه این که با مراجعه ی پدر مادر او آخر سر معلوم شده است که ماشین متعلق به همسایه ی آن ها است.این دوست من روزی که همسایشان کلید را روی ماشین جا گذاشته برداشته و نزد کلید ساز رفته و کلیدی از روی آن زده است.صبح ها که نه همسایه و نه مادر پدر او در خانه بوده اند ماشین را با کلید خودش بر می داشته و دوستانش از جمله من را سوار می کرده و می گشته.البته با چه سرعتی .(قول می دم در داخل خیابون معمولی با 100 تا حرکت می کرد) 

خلاصه اینکه به قول ناظم قبلیمان مادرش در التماس کردن مهارتی خاص داشته و رضایت همسایه را با چه تلاشی از آن ها گرفته و فرزندش را آزاد کرده.پس از یک هفته ای هم از آنجا اسباب کشی کرده اند.

خوب از دید روانشناسی و جامعه شناسی تحلیل بسیار بالایی را می طلبد.اظهار نظر را به عهده ی شما وا می گذارم.شاید در آینده در باره ی این موضوع باز کمی بحث و چرایی مسئله را مطرح کنم و بنویسم.

سرو رو فراموش نکنید ها. درج شکلک 

           http://sarv.cjb.net   موفق باشید و منو از نظرات خودتون محروم نکنید.





جنایات پاکدشت/ (سه شنبه 83/7/28 ساعت 10:3 صبح)

تو وبلاگ زهرا راجع به این همین کسی که حدود 20 کودک رو در پاک دشت کشته یه مطلبی خوندم.واقعا آدم باید بی رحم باشه که تونسته به بچه ها و کودکان معصوم تجاوز کنه آنها را بکشه  و سپس اجسادشون رو بسوزونه.البته که آدم نیستند.اونها چیزی جز یه حیوون کثیف نیستند.چه جوری می تونن گریه های یک مادر که در همسایگیشونه و بچشو کشته رو تحمل کنه و هیچی نگه.این ها نظرات زهرا خانوم و البته خیلی از مردم هست. ( فقط میتونم وقتی از این دست حوادث میشنوم بیش از پیش مواظب خودم و خانواده ام باشم و این سوال رو بارها از خودم بپرسم: که چرا بعضی از آدمها اینقدر ضعیف هستند؟ اینقدر ضعیف که در مواجهه با کمبودهای عاطفی، جنسی، اقتصادی و ... بدترین راه ممکن رو انتخاب میکنند؟ واقعا راه دیگه ای وجود نداشته؟ همچین آدمهایی مریض بودند و هستند یا اینکه یه آدمهایی مثل ما هستند؟ واقعا نمیتونم تصور کنم و اصلا در تصور من نمی گنجه که چطور یک انسانی به این درجه از سقوط انسانیت میرسه که حاضر میشه همچین بلاهای وحشتناکی سر یکی از همجنس خودش و اونم یک کودک بیاره... واقعا نمیتونم حتی راجع بهش فکر کنم که چی باعث میشه یه آدم اینقدر حقیر و زبون و ضعیف باشه!

 از حرف های زهرا بود.خوب نمیگم که سخن های او خالی از حقیقت نیست.حقیقت چیزی جز نتیجه گرفتن از دیدگاه های مختلف نیست.توی خود فیزیک مثلا اگه به نور با یک دیدگاه بنگریم اونو به صورت موجی و اگه از دیدگاه دیگه ای مورد آزمایشش قرار بدهیم نور رو به صورت موج خواهیم شناخت.اگه یک تابلوی نقاشی را از فاصله یک متری نگاه کنیم حقیقت اون تابلو رو جوری درک حواهیم کرد و اگر از فاصله ی یک سانتی متری اون تابلو رو نگاه کنیم با حقیقت دیگه ای از تابلو بر می خوریم.همین نظریه ی نسبیت اینشتین نیز همینو بیان می کنه.حالا این همه حرف خارج از بحث نوشتم برای چی؟برای اینکه خواستم اینو بگم اگه به همین جنایت پاکدشت هم از یک دیدگاهی که نگاه کنیم حقیقت و اظهار نظر ما در مورد آن چیزی خواهد بود که با نگرش ما به آن از دیدگاه دیگر کاملا تفاوت دارد.ازیک دیدگاه  باید اعدام شود.هر کس که آدم بکشد باید کشته شود.این حق است.از دیدگاه مادر کودکی که کشته شده است.باید تکه تکه بشود و لا غیر.درسته دقیقا درسته.از هر کدام یک از این دیدگاه ها نظریات آن ها عین حقیقته.اما من می خواهم اینجا از یه دیدگاه دیگه به این مسئله نگاه کنم و یه حقیقت دیگه رو از اون بیرون بکشم.نه من نه زهرا و نه خیلی های دیگه کمتر می توانیم ظاهریات را کنار بزنیم و بیشتر به پشت پرده ی زندگی این جانی نگاه کنیم.اما  هر کسی که اخبار گوش بده این رو فهمیده که همین فرد چندین بار مورد تجاوز قرار گرفته.همین شخص حتی توسط پدر خودش هم مورد تجاوز واقع شده.آیا اگر فرد X که هم اکنون در خانواده ای که از لحاظ مادی در حد متوسط و پدر مادرش  انسان های وارسته و نیکی هستند دست به این جنایت می زد؟ آیا اگر فرد X هم در کودکی مورد آزار جتسی قرار می گرفت در سال های بعد آن عقده ها فشار ها و تعرض ها را به صورت جرم جنایت و قتل از خود بروز نمی داد.این امر به هیچ وجه بعید نیست.سری به کلوپ محله تان بزنید و فیلم تصفیه حساب را حتما بینید.کودکانی که در کانون اصلاح کودکان!!! مورد تجاوز های شدید قرار می گیرند و در بزرگسالی نیمی از آن ها در قالب یک قاتل و بزه کار خود را به جامعه می شناسانند.

و من این پرسش را دارم که آیا شما از یک انسان روانی توقع کارهای معقول دارید؟آیا شما یک ناقص العقل را که قدرت اراده ی خود را ندارد و شلوار خود را خیس می کند مورد تنبیه بدنی قرار می دهید؟هرگز این کار را نمی کنید.  مسلما دیوانه تنها کسی نیست که مثلا شلوار خود را خیس کند یا بدون دلیلی بخندد.یک دیوانه می تواند با قتل جنون خود را بروز دهد.در گذشته دیوانه ها و روانی ها را مورد شکنجه های شدیدی قرار می دادند.به خصوص در قرون وسطا در گوش های آنان سرب مایع می ریختند و مورد سلاخیشان قرار می دادند.به این خاطر که شیطان را از ذهن آنان بزدایند.و اکنون هم در قرن 21 دیوانه ایی را به 21 بار اعدام محکوم می کنند.(آقا یکی به من بگه واسه بار اول که اعدام کردند میمیره دیگه بیست بار بقیشو پس چی کار می کنند؟) در قرنی که ثابت شده یک دیوانه و مجنون نیاز به مراقبت اصلاح و اینکه از مردم دورش نگاه دارند دارد آیا اعدام راه کار اصلاح یک دیوانه است؟

این را فراموش نکنید که این سخن تنها از این دیدگاه حقیقت را در بر می گیرد و البته از دیدگاه مادر یک کودک دقیقا سخنی بی اساس و بی بنیاد است

دوستان وبسایت من رو فراموش نکنید ها ;)   http://sarv.cjb.net





<      1   2   3      
 
  • بازدیدهای این وبلاگ ?
  • امروز: 29 بازدید
    بازدید دیروز: 7
    کل بازدیدها: 240419 بازدید
  • درباره من

  • کمی نوازشم کن
    سیاوش
    به قول یک عزیزی منم یک آدم معمولی که تو همین کره ی خاکی و توی همین ایران زمین سرزمین خشکی ها که مدت هاست چراغ علم و شکوهش خاموش گشته بدنیا آمدم.به هر حال به قول شاعر تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم.هنوز خیلی راه مونده که نپیمودم.می خوام در آینده برم سفر.سفری دور که از اینجا کیلومتر ها فاصله داشته باشه.و اونجا بر خودم بیفزایم.اینو که به یکی گفتم گفت آرزو بر جوانان عیب نیست.
  • مطالب بایگانی شده
  • اشتراک در خبرنامه
  •  
  • لینک دوستان من
  • داستان های من
    می اندیشم پس هستم
    سیاوش قمیشی
    خسرو شکیبایی آلپاچینوی ایران
    تندیس
    همای سعادت
    e-com
    آخرین درد...
    بهارانه
    کلاغ-سایت ادبیات و فلسفه
    این هم از مدیر خان
    روهام
    سیاوشون
    ستاره ی صبح
    سیاورشان
    نوشته بر باد
    وبلاگ آموزشی . خبری پرمحتوا
    انجمن وبلاگ نویسان پارسی بلاگ
    وب سایت سرو
    ترانه ها وجملات عاشقانه
    سایت فرهنگی هنری ادبی سرو
    NooshI [Nooshi va Jojeha]

    شایا
    دلتا
    آرمان
    تندیس تنهایی
    مسافری از هند
    *ابراهیم نبوی*
    *سردبیر خودم*
    زهرا
    *وب نوشت ابطحی*
    بخش فارسی بی بی سی
    زن نوشت
    ترزا
    دست نوشته های یک پشت کنکوری
    گلناز
    بیا بگشای در بگشای دل تنگم
    مسافری از هند
    مسافری از هند
    آبدارچی پارسی بلاگ
    همسفر تنها
    همسفر تنها
    کردستان
    همسفر مهتاب
    *p30download*

    ابرک قله نشین
    خفن سرا
    دلتا
    رهگذر تنهای دهکده
    *سه کشک*
    *ملیحه*
    ذهن سیال
    nazanin studio
    زمزمه های تنهایی
    نقطه ته خط
    الپر
    دنیای کوچک من
    شب مهتابی
    شرتو
    مشتی نور سرد
    آدم و حوا
    کسوف
    ایزد بانو
    اینجا وبلاگ صورتک است.
    چیزی میان دو فریم
    مادر سپید
    مادر سپید
    تابستانه
    بهار
    بیا و برگرد
    سینا
    ستاره صبح
    جمع نوشت
    کامپیوتر
    آموزش و دانلود مصطفی
    میخانه