خودکشی وبلاگی یعنی اینکه در وبلاگ را تخته کنی و بری پی کارت. پشتت را هم نگاه نکنی. همه چیز تمام شد. فقط یک آرشیو میماند که میشود گاهی مثل یک روح به آن سر زد و چیزهایی را خواند که میبردت به چهار- پنج سال پیش.
خودکشی وبلاگی. همین و تمام.
|
ژنرال....!
ژنرال تانکت قوی ترین خودروست
جنگلی را فرو می اندازد و
هزاران نفر را له و لورده می کند
اما یک عیب دارد:
نیاز به یک راننده دارد
ژنرال بمب افکنت قوی است
از توفان سریعتر پرواز می کند
از یک فیل بیشتر بار می کشد
اما یک عیب دارد:
نیاز به یک خلبان دارد
ژنرال از آدم ها استفاده های زیادی می شود کرد
او می تواند پرواز کند و می تواند بکشد
اما یک عیب هم دارد:
می تواند بیندیشد
|
|
|
|
یه آدم داره می میره.یکی که من چند دفعه بیشتر ندیدمش .ولی شخصیتش منو به خود جذب کرده.نه ...شخصیت اون برچسپ هایی مانند هنری و سیاسی یا سینمایی به خودش نزده.اون یه دهاتیه.یکی که شاید در عمرش چند بار بیشتر از دهشون بیرون نرفته.یه پیرمردی که چیزی بالای هشتاد و پنج سال سن داره.یک آدم مذهبی که کاری به سیاست و این حرف ها نداره.خیلی ساده تر و بی سواد تر از اون حرف هاست که راجع به سیاست حرف بزنه.یه آدمی که همیشه یه ابا می پوشید ... درست مثل ایرانی های زمان قاجار.آدمی که صدای بمی داشت.به زحمت می شد فهمید که چی می گه.کسی که عصر ها زمان غروب دم مسجد کنار جاده می ایستاد دست راستش رو بغل گوشش می گذاشت و بدون هیچ بلند گویی اذان می گفت.صدای اذانش تا چند متر اون طرف تر نمی اومد.گاهی هم صدای اذانش رو ماشین های خشک و بی روحی که با سرعت از جاده می گذشتند در خودشون خفه می کردند.صدای اذانش دلنشین بود.هر موقع پیرمرد رو می دیدم منو می بوسید و شروع می کرد به حرف زدن.انگار دنبال یه جفت گوش می گشت تا همه ی دردهای چندین و چند ساله شو واسه آدم بازگو کنه.آره می دونم...حوصله ی آدم بعد از یه مدتی سر می ره ولی هیچوقت جذابیت حرف هاش و لحن صداش از حوصله ی آدم خارج نمی شد.
یه آدم داره می میره.چه اهمیتی داره؟ اینهمه آدم در همین لحظه دارند می میرند.نمی دونم.کاری به اهمیت داشتن یا نداشتنش ندارم.کاری به این ندارم که بعدا زندگی دیگری داره یا نه.فقط می دونم فردی که با من صحبت می کرد و من دوستش داشتم داره از بین می ره.خیلی آهسته.خیلی.اول پیر می شه.بعد فرسوده ، از پا میفته و در یک لحظه چراغ زندگیش خاموش می شه.و بعد از اون آهسته تر جسدش تجزیه می شه.می شه خوراک باکتری های زیر خاک.این آدم سرطان پروستات داره و چند روز دیگه ای بیشتر زنده نمی مونه.مرگ چقدر عجیبه.خیلی عجیب
راستی گفتم اول پیر می شه . فرسوده.بعد از پا میفته و زمین گیر می شه.مادربزرگم خواهری داشت که چند سال پیش مرد.اون آخرها که دیدمش نمازش رو نشسته می خوند.یه حس غروری بهم دست داد که مادر بزرگ من ایستاده نماز می خونه.چند هفته پیش که مادربزرگم رو دیدم نماز خوندش توجهمو جلب کرد.بله نشسته نماز می خوند.
------
این مطلب رو دو روز پیش نوشتم.امروز به من خبر رسید که پیر مرد مرده است.
|