سفارش تبلیغ
صبا ویژن
روزمره/ (جمعه 83/8/29 ساعت 6:7 عصر)

سلام .خوب هستید همگی؟بابا می گم من هم یکم تریپ خاطراتی و روزمرگی هم اینجا بنویسم.بذارید بعضی از پست های من هم شخصی باشند. در مورد خودم!

امروز برنامه ی فتوشاپ 8 رو خریدم.می خوام فتوشاپ یاد بگیرم .البته این یادگرفتن درحقیقت مثل اینه که با یک تیر سه تا نشون بزنم.یکی بزنم به هدف یادگرفتن فتوشاپ/یکی از روی یادگرفتن اون یک وبسایت باحال درست کنم.و دیگری اینه که زبانم رو تقویت کنم.حالا چطوری؟عرض می کنم خدمتتون :) معمولا روی نرم افزار ها راهنمای استفاده از برنامه رو هم نوشته.واسه فتوشاپ هم برنامش نوشته شده البته به انگلیسی.و نتنها راهنما هست بلکه کلا آموزش داده. ولی خیلی زیاده.خیلی طول می کشه البته.به هر حال سعیمو می کنم که کاملا یاد بگیرم.الان برای طراحی یک سری اصول ساده ی اچ تی ام ال رو بلد هستم .البته تا همین  حد به نظر من برای ویرایش های دستی کافیه.همین طور با برنامه ی word هم می تونم یه سایت طراحی کنم  D-: البته خیلی ساده و ابتداییه .حالا نخندید بهم. مثلا اینجا رو با برنامه ی «واژه پرداز» طراحی کردم  http://sarv.cjb.net  ولی زیاد خوب از آب در نیومده.توی هدف بلند مدتم می خوام یه وب لاگ سایت شبیه وبلاگ سردبیر خودم  طراحی کنم.یکم خوش سلیقه تر و خوشکل تر البته.این حسین درخشان که سردبیر خودم رو می نویسه آدم جالیه.خوشم میاد ازش تقریبا.

اصولا یه چند تا وبلاگی هستند که خواننده های زیادی دارند.از قبیل همین وبلاگ سردبیر خودم ،وبلاگ زهرا اچ بی ، وبلاگ نوشی و جوجه هایش ، وبنوشت ابطحی و چند وبلاگ دیگه.این چهار تا وبلاگ رو من زیاد می خونم.به نظر من حسین درخشان از این سه تای دیگه «رله» تره (به معنای واقعی کلمه) .توی شخصیت زهرا اچ بی تا حدی خودخواهی می بینم. سر نویسنده ی نوشی هم طی یه جریانی زده شدم!!!آقای ابطحی آدم خویه به نظر من.نوشته هاش هم جالبه ولی... در ضمن تو یکی از پست هاش نوشته بود که یکی از روزنامه ها در مورد اون نوشته که آقای ابطحی بامشاد دولت هستش و به خاطر این حرف ابطحی کار رو به دادگاه کشونده!!! به نظر من یکم بی جنبگی رو نشون می ده فقط همین.

 البته این مطالب نظر منه و قصد توهین هم ندارم.وبلاگ جدید ابراهیم نبوی هم خیلی جالبه .پایین تر لینکشو می دم.

*امروز خواستم برم نمایشگاه الکامپ ولی هیچ کدوم از دوستام حس اومدن با من رو نداشت.در ضمن تنهایی هم خیلی تابلوه. برای همین گذاشتم برای فردا.دوست دارم به غرفه ی وبلاگ نویسان هم یه سری بزنم.به نطرم خیلی جالب میاد.من الان حدود سه ماه هست که وبلاگ می نویسم.قبلا خیلی دلم می خواست که یک صفحه تو اینترنت می داشتم ولی اصلا نمی دونستم چه جوری می شه وبلاگ درست کرد. تا این که یک بار رفتم پیش آقای حسن :-) و اون به من گفت که برم تو سایت پرشن بلاگ!  خلاصه اینکه منم وبلاگ دار شدم .وبلاگ قبلیم اینه:

 http://ganimed.persianblog.com   که مالبی رو که اینجا می نویسم دقیقا همون جا نیز منتقل می کن.شاید کار مسخره ای به نظر بیاد ولی به سه دلیل این کار رو می کنم.یکی اینکه از قالب خیلی ساده ی اون خوشم میاد.دوم اینکه اونجا یکسری خواننده هایی هم داره.و سوم اینکه مهم نوشتن مطلبه .پست کردن اون کار چند دقیقه بیشتر نیست.

خوب خوشحالم که یکم هم مطالب شخصی اینجا نوشتم و بعدا هم خواهم نوشت.

در ضمن هر دفعه یک سری لینک  هم می دم. :)

*   وبلاگ ابراهیم نبوی  حتما مطالب و خطبه های حجت الاسلام حسنی رو که آقای نبوی از یه جایی کپی گرفته و پیست   کرده رو بخونید.البته اون جا رو لینک داده و خودش هم یه سری چیز بهش اضافه کرده.راستی فکرشو بکنید این آقای حسنی وبلاگ داشت و اونجا نظراتشو می نوشت.وای چی می شد.من هر روز بهش سر می زدم و نوشته هاشو می خوندم.در ضمن بهش لینک هم می دادم.البته اگه فیلترش نمی کردند.

ارتباط یک بیماری خطرناک چشم با استفاده از کامپیوتر  من که این صفحه رو دیدم چشمام یه جوری شد(قیلی ویلی رفت!)

راستی بی بی سی یه مسابقه نوشته بود در مورد اینکه پاسخی به این سوال چرا وبلاگ می نویسیم بدهیم.جایزه اش هم این بود که ده تا از بهترین جواب ها همراه با لینک وبلاگ رو در سایتش قرار بده. عجب جایزه ی عجیب غریبی!!! برید نگاه کنید.به این وبلاگ هم لینک داده و جواب من رو هم نوشته درج شکلک
نازی خانم هم زحمت کشیدند و لوگوی منو تو وبلاگشون قرار دادند.مرسی و ممنونم از این کارش.ولی آدرس وبلاگشو این جا برام درست حسابی نذاشت.  در ضمن شما هم بزنید به تریپ مرام و آخر رفاقت و لوگوی این وبلاگ رو تو وبلاگتون قرار بدید .ممنونم از همگی تون و به امید اینکه موفق باشید.
خدانگهدار





اخبار سبز/ (پنج شنبه 83/8/28 ساعت 12:31 عصر)

آقا من که خودم فکر می کنم اینا رو بی مزه نوشتم.نخونید بهتره.اگر هم خوندید ببینید آیا واقعا من درست فکر کردم؟تا دیگه از این چیزا ننویسم.

خبرهای سبز     به گزارش اسنا:

«رئیس جمهور :فلسفه در زمان ما همچون گذشته زنده است»    می گم ها... رئیس جمهور ما هنوز هم حرفای قشنگی می زنه.

«31 پلیس عراقی در نزدیکی مرز اردن ربوده شدند.»   خوب معلومه دیگه.کار کار آمریکا و اسرائیله.

«علیرضا رجایی:ورود هاشمی به صحنه ی انتخابات روند ایجاد شده با ظهور آبادگران را مختل می کند»   من همین جا به آقای هاشمی توصیه می کنم یک اسفندی دود کنند هم برای سلامتی وجود مبارکشان هم برای اینکه چشم حسودان این مرز و بوم کور شود .

«هاشمی رفسنجانی:افراط و تفریط هایی که با روح اسلام و انقلاب سازگار نیست،مسائل فرهنگی را بغرنج می کند.»   آقا حرف حرفه حسابه.ما که چیزی نداریم بگیم.فقط اینکه مسائل اقتصادی رو هم هم هم بغرنج می کند!

«علی دایی اولین 100 گله ی تاریخ فوتبال جهان»  نخیر هم اینا مثل اینکه واقعا عاشق علی دایی شدند.مدال شجاعت ، اسم خیابان علی دایی .یه چیزی بگم راستی جلوی رضا زاده هم یه دروازه ی خالی بزارند و بگند 100 بار این توپ رو شوت کن تو دروازه ایشون هم صد گله می شند.البته اگه نزنه توی اوت!

«برانکو ایوانکویچ:حضور در جام جهانی رویای من است»   بابا جان یک دفعه ختم قائله رو به خیر کنید دیگه.مربی قبلی می گفتش حضور در جام جهانی هدف من هست.الان این یکی میگه رویای منه.ما دیگه جام جهانی برو نیستیم.از همین الان بگم خیال همتون راحت بشه.

«برانکو:جای خداد بازیکنان جوان را به مردم معرفی کردم»   یاد بازی ایران و آلمان افتادم.هر چی بازیکن جوان آلمانی که البته در نیمکت نشینی پیر شده بودند وارد بازی شدند (برای اولین بار)

نقد خبری >>>چرا لائوس باخت؟  به قلم داش سیا

امروزه در تمام نقات دنیا برای پیروزی و غلبه بر یک تیم افراد تیم مقابل سعی در پرت کردن حواس و تمرکز تیم حریف دارند.از جمله ی این موارد سر و صدا و تشویق افراد در استادیوم هست.اما این به تنهایی باعث پرت شدن حواس حریف نمی شود.چرا که آن در خارج از زمین بازی هست.باید عاملی در داخل زمین باشد که حواس بازیکنان تیم مقابل را پرت کند.این نکته ی بسیار مهم و تاکتیکی برای آقای برانکو ایوانکوویچ  بسیار روشن بود.در گفتگویی که با او در خواب داشتم روشن شد که در ابتدا وی قصد داشته است در زمین بازی تعدادی مترسک بگزارد و بدین صورت حواس حریف مقابل را پرت کند.در این مورد با فیفا صحبت می کند و رئیس فیفا این اجازه را به وی نمی دهد مگر آن که بازیکنان خود را در زمین مانند مترسک ثابت و بدون حرکت نگه دارد و از آن ها به عنوان مترسک استفاده کند.آقای برانکو این ایده را در چند بازی در مقابل تیم های تابلو و اسگلی اجرا می کند.اما از آن جایی که دیگر بازیکنان از جای خود تکان نمی خورند و حرکتی نخواهند داشت آن تیم های اسگل به هر حال با این که حواسشان پرت می شد اما توانستند ایران را ببرند.ایوانکویچ پس از یک سری انتقادات شدید از سوی مطبوعات جرقه ای در ذهنش درخشید.راهکاری که می توانست بسیار  کارساز و موثر باشد.بله او به چند تا از بازیکنانش دستور داد که موهای خود را بلند کنند و آن به نحو بسیار تاثیر گذاری باعث پرت شدن حواس بازیکنان تیم حریف می شود. این ایده فوق العاده در برد تیم ایران تاثیر مثبت گذاشت.به طور مثال بازی دیروز ایران و لائوس .دروازبان لائوس به حدی تحت تاثیر موهای بلند و خوشکل بازیکنان ما قرار می گرفت دیگر اصلا علی دایی را نمی دید و برای همین علی دایی از فرصت استفاده می کرد و می زد تو گل.البته از کجا معلوم بازیکنان تیم لاوس فکر نمی کردند که حریفاشون خانوم هستش و بیشتر حواسشون پرت نمی شد.این امکان هم احتمال داره.اما متاسفانه من لائوسی بلد نبودم که در خواب ازشون بپرسم آیا این چنین فکر کرده اند یا نه؟

از این که بگذریم می رسیم به این که حالا چرا از طرف فدراسیون فشار میارند که بازیکنان موهاشون رو کوتاه کنند و به بازی راه نیابند؟  اولا اینکه به بازیکنای مو بلند حسودیشون می شه .خوب اون ها هم دوست دارند که موهاشون رو بلند کند.اما ...  ثانیا اینکه به برانکو و این تاکتیک شخصی او حسودیشون می شه. ثالثا اینکه نمی خواند عناصر بیگانه همون برانکو زمام امور رو به دست بگیره.رابعا اینکه کلا حسودیشون می شه

و پیام برانکو به مسئولان فدراسیون::: تو مو بینی و من پیچش مو :::





چرا وبلاگ می نویسیم؟/ (چهارشنبه 83/8/27 ساعت 3:15 عصر)

ما انسان های قرن بیست و یکم، قرن تکنولوژی و ارتباطات بازمانده  همان نسل آدم هایی هستیم که در غار ها زندگی می کردند و  با ابتدایی ترین ابزارها به شکار میپرداختند.براستی چرا درگوشه کنار این کره ی خاکی آثاری از آن نسل به جای مانده است؟آنها چه انگیزه ای داشته اند که بر دیوار غار ها نقاشی کرده اند؟آیا در انسان غریزه ای ذاتی برای بیان اندیشه و تفکر خود به دیگران وجود ندارد؟همین غریزه در کتیبه های بجا مانده نیز خود را نشان می دهد.فطرت انسان برای نشر عقاید و باورهایش به دیگران باعث پدید آمدن زبان شده است و آن خود در دوقالب گفتار و نوشتار پا به عرصه ی وجود نهاده اند.انسانها نیاز دارند که عقاید خود را به دیگران منتقل کنند.همان گونه که آشامیدن و خوردن از نیازهای ضروری برای انسان است.

در این کشور پهناور شش میلیارد نفری شش میلیارد نوع مختلف دیدگاه و اظهار نظر پیرامون مسائل مختلف بشری وجود دارد و هر دیدگاه و اندیشه در جای خود مهم ، معتبر و قابل تامل هست.در صورتی که انتشار عقیده وجود نداشته باشد تفکر و تعقل داری چندان کاربردی برای انسان نخواهد بود.هر جریان فکری و اندیشه ای نیاز به انتشار دارد.و همان طور که گفته شد به تعداد مغز ها و به تعداد انسان ها دیدگاه فکری و نظری وجود دارد.کتیبه ها و پس از آن صنعت چاپ و کتاب تنها نیاز معدود و خاصی از انسان ها را برای برآوردن نیاز به انتشار عقیده برآورده می ساخت.بسیاری از نظرات و اندیشه ها بدون هیچ بهره ای با صاحبان آن ها به زیر خاک می رفتند.اگر ابزار قوی تری برای انتشار و بیان نظرات در گذشته موجود می داشت مسلما علم کنونی در جایی فراتر از آنچه که اکنون می بینیم قرار می گرفت.

وبلاگ هدیه ای است که تکنولوژی و فن آوری به انسان ها داده است تا نیاز خود را به بیان طرز تفکر برآورده کنند.وبلاگ ابزار قدرت مندی است که هر کس در هر گوشه از جهان می تواند عقاید خود را در آن منتشر کند.پرسش چرا وبلاگ می نویسیم در گرو پاسخ به این پرسش روشن می شود که چرا انسان ها احتیاج به نشر عقیده و اندیشه ی خود دارند.و پاسخ آن در فطرت آدمیان نهفته است.فطرتی که در ابتدا زبان را به وجود آورد تا نیاز وی برای بیان فکر و اندیشه را ارضاء کند.درج شکلک

 





سوژه/ (چهارشنبه 83/8/27 ساعت 2:47 صبح)

                                    کاندولیزا رایس و جورج بوش

عکس بالا رو نگاه کنید.کاندولیزا رایس و جورج بوش.گل از گل کاندولیزا رایس شکفته.جورج بوش هم شبیه این بابا هایی شده که یه کادوی خیلی توپ واسه بچشون می خرن و با چه افتخاری چونشو قبقب می کنه.(البته زیاد قبقب نداره )  آره کاندولیزا رایس وزیر امرو خارجه ی آمریکا شد.طفلک بچم داره پر در میاره.همون یه نفر آدم درست حسابی هم که من به عنوان یک سیاست مدار و دیپلمات آمریکایی واقعا بهش اعتقاد داشتم (کالین پاول رو می گم ) رختشو بست ، استعفا داد و رفت.حالا آمریکا شد جورج بوش و کاندولیزا رایس و از همه پدر سوخته ترش رامسفلد دیگه چه کم داری غصه چه داری بابا جورجی. بیا ایران هم مال تو دیگه. برید اخبار اصلی رو مثل آدم حسابی اینجا بخونید.راستی این آقای بوش زن نداره ؟ کاندولیزا رایس هم حتما شوهر نداره بابا یکی به من بگه.بد می بینم درج شکلک رایس و بوش   کاندولیزا رایس و جورج بوششوخی کردم حالا یه چیز گفتم دیگه.البته شایدم واقعی باشه ها اینی که من می گم نگاه کنید:«به گفته جیل مکگیورینگ، خبرنگار بی بی سی در واشنگتن، کاندولیزا رایس به محفل داخلی جورج بوش بسیار نزدیک است و برخی او را حتی عملا عضو خانواده بوش توصیف می کنند.»

دو تا خبر هم بگو واستون

رییس جمهور:برای انتخاب های بزرگ،فرصت اندکی داریم.

ای بابا آقای خاتمی شما هنوز هم برای انجام «انتخاب های بزرگ»امید دارید.همگی با هم بلند بخونیم.خاتمی تو دیگه کی هستی خاتمی تو دیگه کی هستی

اگه دیدید که آقای خاتمی خدایی نکرده جایی لبخند زد.

اصلا و ابدا باور نکنید.هر لبخندی که نشان از شادی و رضایت نداره.می گید چرا؟همین آقای ابطحی توی وبنوشتش نوشته که با اینکه آقای خاتمی می خنده ولی در اعماق اون استرس اضراب و شاید یک سری چیز های دیگه هم البته موج می زنه.

بهزاد نبوی:برای ورود مردم به عرصه،شوک بزرگی لازم است.

خوب ماشالا کلا جمیع الاحاذیب و الخادمانه در وارد کردن شوک به مردم نبوغ خاص و بالفطره ای را دارید و در آن صاحب سبکید.البته ضمن یاد آوری عرض می کنم که  همون باتوم برقی هاتون  دست الخادمانتون کار خودش رو می کنه.

بازتاب بین المللی توافق ایران و اروپا

اصولا این که ایران اینقدر با اروپا پسر خاله شده باعث می شه که اروپا هم یه یدی از خودش نوشن بده و به جناب آمریکا بگه ما هم اینیم دیگه.

مدیر سازمان سنجش«متهمان فروش سوالات کنکور هیچگونه ارتباطی با سازمان سنجش نداشته اند.»

نتیجه ی تبلیغاتی برای سازمان سنجش:آموزش فراگیر ، مدون و مکاتبه ای خر شدن همراه با آزمون های جامع و دوره ای

صاحاب این عکس هارو نشناختید؟جدی می گید ؟بابا حضرت آیت الله خامنه ای دامت افاضاته هستش دیگه.این هم وبسایت تخصصی

http://www.khamenei.ir 

باز هم دی جی الیگیتر و مصاحبش با بی بی سی. زندگی نامش رو هم چند تا یادداشت پایین تر براتون ترجمه کردم.(بابا) اینجا

راستی اگه وبلاگ نویس هستید این مصاحبه با ابراهیم نبوی رو حتما بخونید .خیلی خیلی جالبه:)





روزانه/ (سه شنبه 83/8/26 ساعت 11:6 صبح)

*سلام.خوب هستید همگی؟ تا حالا وب نوشت محمد علی ابطحی رو خوندید؟ نوشته هاش به دل آدم می شینه.اصولا یک سری از وبلاگ ها و در معنای عام یک عده ای از نوشته ها به گونه ای نوشته می شند که آدم اگه دو جمله ی اولش رو بخونه تمایل داره که تا آخر آن ادامه بده.خوب این خودش یه نوع هنره که نوشته ی کسی چشمان خواننده رو تا آخر خودش جذب کنه. و یکی از اصول برای این که نوشته به این صورت مجذوب در بیاید ساده و روان نویسی هست.از طرف دیگه باید موضوع نوشته و مضمون آن هم مخاطب پسند باشه.من خودم همیشه سعی می کنم که به این صورت بنویسم.و البته به هیچ وجه نمی تونم تشخیص بدم که آیا نوشته هام این گونه هستند یا نه.فکر کنم توی  زندگی نامه ی فرانتس کافکا خوندم که نویسنده ی یک مطلب از هر منتقد و خواننده ی دیگری در نقد و اظهار نظر در مورد آن مطلب ناتوان تر است.

*به هر حال...در همین وبنوشت محمد علی ابطحی نوشته ای که در مورد مرگ یاسر عرفات نوشته شده بود خیلی برایم جالب اومد.روز تشیع جنازه ی عرفات دو دولت و خبرگزاری آن ها در مقابل آن سکوت کردند.یکی اسرائیل و دیگری ایران.البته از دو دیدگاه متفاوت.ایران از آن جهت که عرفات با اسرائیلی ها اهل سازش است و اسرائیل از آن جهت که عرفات با آن ها اهل سازش نبوده است.خیلی مسئله جالب و قابل تامل است.به نظر من این مطلب تنها نشان از یک واقعیت دارد.تعصب.تعصبی که در قلب این دو دولت نهفته است.اسرائیل و ایران از جهات بسیاری شبیه هم هستند. در مراسم افتتاحیه ی المپیک هنگامی که هر کشور و ورزشکاران آن در مقابل جمع انبوهی از مردم حرکت می کنند اسرائیلی ها و ایرانی ها کمتر از دیگر کشور ها مورد استقبال و تشویق قرار می گیرند.در چند المپیک و افتتاحیه ی آن ها من با این مطلب روبرو بوده ام.در ضمن این طور که ابطحی گفته جالبه بدونید که آقای رفسنجانی در گذشته چنان تحت تاثیر شخصیت عرفات بوده که اسم یکی از پسرهاشو یاسر گذاشته.اینو من نمی گم.کسی می گه که از زندگی اون ها باخبره.

*یه دوست اینترنتی به نام جسی دارم.اهل کالیفرنیا استاد ادبیات.آدم خیلی خوبیه.خیلی از شاعر های ایرانی رو می شناسه و آثار اون ها رو خونده.از همه بیشتر از خیام و جلال الدین رومی خوشش میاد.بعدش هم حافظ و مولوی.دیروز که باهاش چت می کردم مطلبی رو گفت که واقعا متحیر شدم. می گفتش که تو یه روم room بوده و با چند نفر در مورد آمریکا چت می کردند.اکثر افراد اون روم هم با هم دوست بودند.البته روم یاهو نبوده.یکی از افراد روم به جورج بوش فحش داده و بد جوری بهش توهین کرده.فردای اون روز دوستش رو دستگیر کردند فرستادنش زندان!!! من که خودم خیلی تعجب کردم.نمی دونم هنوز هم باور نمی کنم که راست می گه.ولی فکر می کنم که دلیلی برای دروغ گفتن هم نداره.در ادامه هم گفتش که اگه جلوی جورج بوش رو نگیرند امکان داره که به یک دیکتاتور تبدیل بشه!!! همچنین گفتش که تو انتخابات آمریکا تقلب صورت گرفته و گرنه جان کری رئیس جمهور آمریکا می شد!!!برای این تقلب در انتخابات هم آدرس یه سایت رو هم داد که راستش رو بخواهید حال و حوصلشو نداشتم بخونمش.از طرفی باید خیلی از کلماتشو می رفتم از دیکشنری نگاه می گردم که کار سخیه :( این هم آدرس سایت اگه خواستید برید یه نگاهی بیندازید www.commondreams.org

*تو کل این بازی های کامپیوتری، من طرفدار پر و پا قرص تنها یک بازی ام.evolution 2 واقعا این بازی قشنگ و با هیجانه.بازی ماشین رانی باماشین های چهار در چهار مثل پاترول .چندین محیط داره که از روی محیط های واقعی طراحی شده.مثل صحرای آریزونا ،ساحل باجا،صحرای مصر ، مناطق تایلند ، آلاسکا و خیلی از محیط های جالب دیگه.ماشین هاش هم از دوج داکوتا گرفته تا انواع جیپ های چهار در چهار، نیسان، جی امس ،تویوتا و ... خلاصه اینکه اگه این بازی رو جایی دیدید حتما بخریدش خیلی باحاله.

*این مقاله رو بخونید در مورد سرود ای ایران هست.
http://tahavol.free.fr/Ey-Iran.htm





بدترین نوع/ (دوشنبه 83/8/25 ساعت 2:56 عصر)

                                 
سلام  امید وارم که حالتون خوب باشه و همیشه شاد و خوش باشید.

یه سوال از شما می پرسم.به نظر شما بد ترین شرایط برای یک انسان چیه؟چیزی که انسان رو آزار می ده؟بدترین حالتی که می تونه واسه یک نفر اتفاق بیفته چیه؟به نظر من بدترین حالت برای یک انسان اینه که تحت فشار باشه و از اون هیچ کاری بر نیاد.حالا این فشار می تونه فشار روحی باشه یا فشار جسمی و در حقیقت آزار جسمی.دومی اگه  خیلی شدید  باشه واقعا وحشتناکه.اینکه فردی به شدت شکنجه بشه و در ضمن هیچ کاری هم نتونه بکنه.من از بچگی از بمب باران وحشت داشتم.به خاطر اینکه انسان ها تحت فشار قرار می گیرند در حالی که هیچ عکس العملی را نمی توانند در مقابل آن انجام دهند.و همین آزار دهنده است.این مسئله یکی از وحشیانه ترین اعمالی هست که بر روی یک انسان می تواند اتفاق بیفتد.یکی این که تحت فشار قرار بگیره و دیگری این که شرایط به گونه ای باشه که فرد نتواند هیچ دفاعی از خود بکند. کسی رو در نظر بگیرید که دست ها و پاهایش را با بند بسته و چشمانش را پوشیده اند و در حالی که قدرت انجام هیچ کاری ندارد تحت آزار و شکنجه قرار بگیرد.غیر قابل تصور هست. خوش بختانه الان توی ایران البته از بمب باران خبری نیست. اما جریان های فرهنگی و سیاسی دیگری هست که این حقایق تلخ در آن ها به وقوع می پیوندد. از جریان های سیاسی بگذریم و همان بهتر که در این زمینه سخن نگوییم چون که بر سر خودمان هم ممکن است اتفاق بیفتد.درج شکلک  اما جریان های فرهنگی و اجتماعی بحث اصلی منه.البته این آزار ها که در حیطه ی اجتماعی و فرهنگی در کشور اتفاق می افتد شاخه ها و زیر مجموعه های مختلفی دارد اما از همه مهم تر جنایات پنهانی است .جنایاتی که حتی قانون نیز آن را نادیده می گیرد.اعمال وحشیانه ای که در نزدیکی ما واقع می شوند.جنایاتی که در آمار ها و اطلاعات کشور جای ندارند اما همه ی ما هر روز و هر شب اخبار و اطلاعات آن را دریافت می کنیم.و اما این جنایات چیست؟جنایاتی که در چهار چوب خانواده به وقوع می پیوندد.خانواده ای که در آن کودک آزاری می شود و خانواده ای که در آن مردی همسر خود را با بدترین و زشت ترین اعمال به معنای واقعی کلمه شکنجه می دهد. و اما دست هیچ کدامشان به جایی بند نیست.کم نیستند مردانی که همسران خود را مدت ها در خانه زندانی می کنند و آن ها را تا سر حد مرگ می زنند.کم نیستند زنانی که سالها مورد ضرب و شتم قرار می گیرند.آیا باز باور نمی کنید؟کافی است یک ساعت ادرای را به دادگستری یا پزشک قانونی بروید .در کنار دادگاه های خانواده  ای بایستید و با چشمان خود این حقایق تلخ که ناشی از ضعف فرهنگی و اجتماعی است را مشاهده کنید.یا سری به روزنامه ها و صفحه ی حوادث آن بزنید.این صفحات بازتاب بسیار کوچک از حقایق تلخ اجتماع ما می باشد .یک فرد به آن دلیل که قدرت بدنی بیشتری دارد حق تسلط شکنجه آزار و اذیت را نخواهد داشت.حتی حیوانات وحشی و درنده خو نیز تنها به دلیل ادامه ی زندگی و تهیه ی غذا به موجود ضعیف تر از خود حمله می کند.و آن بدان معنا است که در جامعه ی ما بسیاری از انسان ها و افراد نه تنها به مقام حیوان تنزل پیدا می کنند بلکه حتی پست تر از حیوانات و آن هم حیوانات درنده و وحشی قرار می گیرند.این خلاف قانون طبیعت است.حتی این خلاف قانون علیت هست که فردی بدون هیچ دلیلی همسر خود را شکنجه کند.

و اما قانون ما با این جنایت چه رفتاری نشان می دهد؟یکی از بستگاه درجه اول من قاضی دادگاه خانواده بوده است و من از بسیاری از موارد همسر آزاری به طور مستقیم مواجه بوده ام.به یکی از آن موارد که هرگز آن را از یاد نمی برم اشاره خواهم کرد.زنی که مورد آزار ، اذیت و کتک قرار می گیرد. و تقاضای طلاق می نماید .رئیس دادگاه حکم طلاق صادر نمی کند تنها به این دلیل که زن به عصر و هرج نیفتاده است.عصر و هرج به معنای سختی است و این رای دادگاه به معنای آن است که تنها آن زن هنگامی می تواند طلاق خود را بگیرد که تا سر حد مرگ مورد آزار و اذیت قرار گرفته باشد.در غیر این صورت موظف است که با همسر خود زندگی کند.با بسیاری از موارد دیگر مواجه شده ام که زن ها در ضرب و شتم به قتل می رسند و همسران آن ها تنها چند سالی را در زندان سپری می کند.بله .مطمئنا می دانید که قتل یک زن توسط مرد تنها دیه و حبس دارد در صورتی که قتل مرد توسط یک زن منجر به قصاص و اعدام می شود. تنها زمانی بر مرد قصاص واجب می شود که دو زن را کشته باشد.و به تساوی جالب و حیرت انگیزی می رسیم. (مرد)=(زن).2  و این تساوی در قوانین دیگر از جمله وراثت نیز خود را  به نمایش می گذارد.

این سخنان که بیان شد تنها مشتی از خروار است.بسیاری از مسائل فرهنگی دیگری وجود دارند که به عرف تبدیل شده است.عرفی که موجب تحقیر و کوچک شماری می شود. نمونه ی آن را از مسائل کوچک خانوادگی بگیرید تا محدودیت های ورزشی تفریحی و غیره.آیا نباید در این مسائل تجدید نظر کرد؟این تجدید نظر کی صورت می گیرد و قربانیانی که تا آن زمان به خاک هدیه می شوند را چه کسی مسئول است و چه کسی جواب گوی آن است؟ 

 

خوب در ادامه عرض کنم خدمتتون که دو قسمت به مدیریت وبلاگ اضافه شده.یکی مدیریت آلبوم تصاویر که برای انتشار عکس فضای 200 کیلو بایتی میدهد و دیگری قسمت مدیریت آرشیو که مشکل آرشیو من با این قسمت حل می شود.این به آن معنی است که در گذشته که من نمی توانستم برای خودم آرشیو درست کنم تقصیر از من نبوده است و سیستم اشکال داشته است.به هر حال خوشحالم.دست مدیر پارسی بلاگ و دیگر کار کنان آن درد نکند. با این دو کار خیلی محیط جذاب تر شده است.  

  اما شاه مدیر یه تیکه بهم تو یکی از پیام ها فرستادی . شد یکی طلبم.گفته بودی که شما به صورتی دستی وبلاگ من رو ویرایش کردید و فکر کردید که اگه اصلا این کار رو نمی کردید بهتر بود.اولا این که از این فکر ها نکنید هیچوقت.بعدشم اینکه دست شما درد نکنه و بعد از اون هم اینکه خوب به هر حال یکم وبلاگ به هم ریختش دیگه آرشیو هم درست نشده بود.به هر حال گذشته ها گذشته.

درج شکلک آشتی آشتی آشتی درج شکلکبا هم بریم تو کشتیدرج شکلک

همگی موفق باشید خوشحال می شوم که پیام هم بگذارید .در ضمن این عکس رو هم از روی هارد کامپیوتر به وسیله ی فضای پارسی بلاگ آپ لود کردم.روش یه دونه کلیک کنید اندازه ی اصلی تصویر رو خواهید دید. موفق باشید و زندگی بر کامتان شیرین باد.درج شکلک

                                                     نمایش تصویر در وضیعت عادی





مترو/ (دوشنبه 83/8/25 ساعت 3:48 صبح)

سلام.امید وارم که حال همگی شما خوب باشه :)

(\_ _/)
(="•"=)
(")_(")  

این مترو هم برای خودش جریانی شده ها ... دیروز که با آرش و سیاوش از دوستانم از خط حرم تا میرداماد در ایستگاه هفت تیر پیاده شدم با منظره ی وحشت ناکی مواجه شدم.وحشتناک تر از همیشه.خیلی شلوغه.واقعا شلوغه ولی دیروز نه تنها واگن ها از آدم پر شده بود بلکه حدود 7 نفر از هر در واگن جا برای داخل شدن نداشتند.نگهبان مترو میومد و آدم ها رو هول می داد و می چپوند توی واگن.خیلی ها بین در گیر کردند و خیلی های دیگه داخل نشدند.واقعا جای تاسفه. چون مورد اهانت به انسان در معنای وقعی آن نوشتم یاد حرف یکی از معلمهامون توی دبیرستان افتادم.آقای حمزه لو معلم ادبیات دبیرستان البرز کرج. می گفتش که به جای اینکه این همه هزینه صرف  تولید ماشین و افزایش فوق العاده ی خط تولید آن بکنند که  باعث افزایش  ترافیک هم می شه تعداد دستگاه های اتوبوس رو زیاد تر کنند که این همه آدم داخل اتوبوس ها مثل گوسفند آویزون میله های اتوبوس نشند. (من شرمنده ام که اینجوری حرف زدم )

  حالا به یک منظره ی واقعا کلافه کننده توجه کنید.با مامان و براردم می خواستیم بریم کرج.متروی کرج هم هر سه ربع یک بار راه میفته.اگه مترو مثلا ساعت سه بعد از ظهر حرکت می کرد ما سه دقیقه به سه داشتیم بلیط می خریدیم.باجه ی بلیط فروشی هم دو قسمت برای فروش بلیط داشت.یعنی اینکه دو نفر باید بلیط می فروختند.در حالی که تنها در یکی از آن دو قسمت بلیط فروخته می شد.و چه صف طولانی حدود ده نفر در همان لحظات آخر تشکیل شده بود و این بلیط فروش هم که قهرمان اسلو موشن slow motion به معنای حقیقی بودند.و در اون یکی قسمت دیگه که بلیط نمی فروخت سه نفر جمع شده بودند و مشغول گپ دوستانه ای با هم بودند.اون وقت که ما بلیط گرفتیم و داخل ترن شدیم در بسته شد و مترو حرکت کرد.در حقیقت اون چند نفر دیگه که پشت ما در صف بودند اگر از دو محل بلیط می خریدند به مترو می رسیدند.در حالی که سر گپ دوستانه ی سه نفر از اعضای مترو سه ربع از وقت آن ها ار بین رفت.چه بسا یکی از آنان باید در کلاسی حاضر می شد یا یکی دیگه باید قرار داد مهمی رو امضا می کرد.

این همه که گفتم تازه سر سوزنی در مقابل انبوه مشکلات اجتماعی فرهنگی اقتصادی و سیاسی کشورمون هست.

راستی یه چیزی.می دونید که مترو برای فرزند گل حضرت آقای رفسنجانی هست؟نمی دونید بدونید.درج شکلک

البته بی انصافی هم نباشه.مترو خیلی خیلی وسیله ی خوب و بجایی در شهر تهران هست ولی حق مردم دوازده میلیونی و سه میلیونی تهران و کرج بیش از این حرف هاست.

مردم ایران رو نفت که جهان خوابشو می بینه می خواببند ولی نیمی از آنها زیر خط فقر زندگی می کنند.راستی خط فقر رو حقوق 240 هزار تومن در ماه مطرح کردند. یکی نیست بگه الان خونه رو ماهی 240 هزار تومن هم اجاره نمی دهند.چه برسه به این که فرد با این مبلغ مخارجش تعیین بشه. چرا اینا خوزه بلات میگن.خط فقر بالا تر از این حرف هاست.

 

 





<   <<   11   12   13   14   15   >>   >
 
  • بازدیدهای این وبلاگ ?
  • امروز: 6 بازدید
    بازدید دیروز: 25
    کل بازدیدها: 238283 بازدید
  • درباره من

  • کمی نوازشم کن
    سیاوش
    به قول یک عزیزی منم یک آدم معمولی که تو همین کره ی خاکی و توی همین ایران زمین سرزمین خشکی ها که مدت هاست چراغ علم و شکوهش خاموش گشته بدنیا آمدم.به هر حال به قول شاعر تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم.هنوز خیلی راه مونده که نپیمودم.می خوام در آینده برم سفر.سفری دور که از اینجا کیلومتر ها فاصله داشته باشه.و اونجا بر خودم بیفزایم.اینو که به یکی گفتم گفت آرزو بر جوانان عیب نیست.
  • مطالب بایگانی شده
  • اشتراک در خبرنامه
  •  
  • لینک دوستان من
  • داستان های من
    می اندیشم پس هستم
    سیاوش قمیشی
    خسرو شکیبایی آلپاچینوی ایران
    تندیس
    همای سعادت
    e-com
    آخرین درد...
    بهارانه
    کلاغ-سایت ادبیات و فلسفه
    این هم از مدیر خان
    روهام
    سیاوشون
    ستاره ی صبح
    سیاورشان
    نوشته بر باد
    وبلاگ آموزشی . خبری پرمحتوا
    انجمن وبلاگ نویسان پارسی بلاگ
    وب سایت سرو
    ترانه ها وجملات عاشقانه
    سایت فرهنگی هنری ادبی سرو
    NooshI [Nooshi va Jojeha]

    شایا
    دلتا
    آرمان
    تندیس تنهایی
    مسافری از هند
    *ابراهیم نبوی*
    *سردبیر خودم*
    زهرا
    *وب نوشت ابطحی*
    بخش فارسی بی بی سی
    زن نوشت
    ترزا
    دست نوشته های یک پشت کنکوری
    گلناز
    بیا بگشای در بگشای دل تنگم
    مسافری از هند
    مسافری از هند
    آبدارچی پارسی بلاگ
    همسفر تنها
    همسفر تنها
    کردستان
    همسفر مهتاب
    *p30download*

    ابرک قله نشین
    خفن سرا
    دلتا
    رهگذر تنهای دهکده
    *سه کشک*
    *ملیحه*
    ذهن سیال
    nazanin studio
    زمزمه های تنهایی
    نقطه ته خط
    الپر
    دنیای کوچک من
    شب مهتابی
    شرتو
    مشتی نور سرد
    آدم و حوا
    کسوف
    ایزد بانو
    اینجا وبلاگ صورتک است.
    چیزی میان دو فریم
    مادر سپید
    مادر سپید
    تابستانه
    بهار
    بیا و برگرد
    سینا
    ستاره صبح
    جمع نوشت
    کامپیوتر
    آموزش و دانلود مصطفی
    میخانه